بیژن شعبانی شیشکل

بیژن شعبانی شیشکل

نام: بیژن

نام خانوادگی: شعبانی شیشکل

نام پدر: قنبر

تاریخ تولد: 1342/06/03

تاریخ شهادت: 1363/08/16

محل تولد: آستانه اشرفیه

محل مزار: ششکل جیرسو

شهرستان محل پرونده: آستانه اشرفیه

QR Code بیژن شعبانی شیشکل
سوم شهریور 1342، در شهرستان آستانه اشرفیه به دنیا آمد. پدرش قنبر، کشاورزی میکرد و مادرش ساره نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سرباز ژاندارمری بود. شانزدهم آبان 1363، در مریوان توسط اشرار بر اثر اصابت گلوله به سینه ، شهید شد. مدفن وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
بسم رب الشهداء و الصدیقین قسمتی از یادداشتهای شهید اسلام گروهبان یکم برادر بیژن شعبانی ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون مپندارید که کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده اند و پیش خدای خود روزی می خورند. زندگی زنگ تفریح است تولد و مرگ (من مرگ سرخ را بر زندگی با ننگ ترجیح می دهم) اینجانب بیژن شعبانی بر احساس رسالت و مسئولیتی که در برابر انقلاب اسلامی که خونبهای هزاران شهید و مجروح است احساس نموده ام به جبهه غرب کردستان اعزام شدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم و گام نهادن در این راه مسیر الهی و یک فریضه الهی می دانم و اعتقاد دارم که اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر کشته شویم به سعادت می رسیم. برادر: وقتی که مردم مرا در تابوت سیاه بگذارید تا همه بدانند تاریکتر از گور بسر می برم و آنگاه قطعه ای از یخ بالای سرم نهید تا با طلوع خورشید ذوب و به جای مادرم بگرید. و آنگاه دستهایم را بیرون بگذارید تا همه بدانند که آنچه خواستم نرسیدم. ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاء بل احیاء عندربهم یرزقون مپندارید که کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده اند بلکه زنده اند و پیش خدای خود روزی می خورند. ((زندگی زنگ تفریح است تولد و مرگ)) ((من مرگ سرخ را بر زندگی با ننگ ترجیح می دهم)) اینجانب بیژن شعبانی بر احساس رسالت و مسئولیتی که در برابر انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید و مجروح است احساس نموده ام و به جبهه غرب کردستان اعزام شدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم و گام نهادن در این راه مسیر الهی و یک فریضه الهی می دانم و اعتقاد دارم که اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر کشته شویم و به سعادت میرسیم. برادر : وقتی که مردم مرا در تابوت سیاه بگذارید تا همه بدانند تاریکتر از گور به سر می برم و آنگاه قطعه ای از یخ بالای سرم نهید تا با طلوع خورشید ذوب و به جای مادرم بگیرید. و آنگاه دستهایم را بیرون بگذارید تا همه بدانند که آنچه خواستم نرسیدم. ((قسمتی از وصیت نامه برادر شهید گروهبان یکم بیژن شعبانی))

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد