بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
وصيت نامه سرباز اسلام شهيد ابراهيم امين پور
قبل از اينكه به شهادت برسم تصميم گرفتم قسمتي از وصيتنامه مرا در اين كاغذ عنوان كنم (ولا تحسبن الذين قتلو في سبيل الله موانا بل احياء عند ربهم يرزقون) تصور نكنيد كساني كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه آنان زنده و نزد پروردگارشان روزي مي خورند مكتبي كه شهادت دارد اسارت ندارد (امام خميني) به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان به نام الله كه يوسف را به يعقوب داد و بنام الله كه خميني را به ما اعطا كرد سلام بر تو اي خون خدا سلام بر تو اي سرور شهيدان حسين(ع) آري صداي هل من ناصر ينصرني تو را شنيدم و اكنون تا جان و دل بسويت مي آيم و بعد از تو فرزند تو از جماران باز پيامت را سرداد و صداي خروشانش قلبم را تكان داد و اكنون لبيك گويان به سوي هدف مقدست مي شتابم و در اين ميان از خدا مي خواهم كه چگونه زندگي كردن را به من بياموزد و چنان ايمان اعطا فرمايد كه جز به خودش ننگرم و آنگاه خود چگونه مردن را خواهم آموخت آري در گوشهايم صداي شهادتين طنين انداز است و زبانم او را جاري مي كند و چشمانم گرچه ضعيف است ولي با سواد كم به آيات قرآن نظاره گر است و قلبم مي طلبد و آرام ندارد مانند پرنده اي در قفسم كه پر و بال مي زنم تا از قفس بر هم ولي آيا من لياقت آزادي را دارم خدايا مرا درياب و تو خود ياري كن تا قفس را بشكنم و با خيزي بلند به آسمانها پر زنم تا بتوانم پرندگان آزاد را به آغوش بكشم خدايا پيش تو شرمنده ام خودت مي داني لازم به گفتن نيست اما گرچه زندگيم براي برقراري قانونت در جامعه ثمري نداشت ولي اميدوارم شهادتم كه تنها آرزوي من است توانسته باشم خدمتي هر چه كوچك براي برقراري قانون تو كرده باشم. در پايان پدر و اي مادر عزيز اميدوارم گرچه مرگم برايت ناگوار است اما يك لحظه سرگذشت زينب را بنگر و شادي كن اي مادر مسئوليت تو در برابر اسلام اصلا اجازه شيون را نمي دهد چه بسا كه اكنون گريه تو باعث شادي دشمن است محكم باش مگر نه اين است كه «انا لله و انا اليه راجعون» و اما پدر عزيزم مگر بارها نشنيده اي كه حسين(ع) حتي از طفل شير خواره اش براي اسلام گذاشت شهادت فرزند تو در برابر گذشت حسين(ع) صفر است و من و تو عاقبت خواهيم مرد و چه بهتر كه پيش خدايمان و برابر شهداي راه او هميشه سرافراز باشيم تو سعي كن فرزندان ديگرت را طوري تربيت كني كه ادامه دهنده راه شهيدان بود و گوش به فرمان امام عزيزمان اين نور چشمان باشند و شما اي خواهران طاهره و طيبه بعد از شهادتم گريه نكنيد كه دشمنان اسلام خوشحال مي شوند شادي كنيد كه مانند عروسيم باشد و برادران شما هم بعد از شهادتم گريه نكنيد و مانند كوه محكم باشيد و از شما مي خواهم كه راه مرا ادامه دهيد كه اسلام راه حقي است پدر عزيزم و مادر ارجمندم با چه ذلت بزرگم كرده ايد و در راه حق تقديم كرده ايد و بايد افتخار كنيد من هم مي گيم خدايا تو به آنها اجر عظيمي اعطا گردان خدايا تو به امام عزيزمان عمر طولاني اعطا كن برادران، خواهران، دوستان، فاميلين، امام عزيزمان را تنها نگذاريد در پايان پدر عزيز چيزهايي كه دارم ناچيز است بفروشيد و قرضم را اداكنيد و از خدا مي خواهم كه هميشه پرچم اسلام سرافراز بماند و امام را تا قيام مهدي در پناه خودش حفظ نگهداري و در پايان همه با هم بگوئيد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي تو را به جان مهدي خميني را نگهدار والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
«اين شعر بعنوان يادگاري از من بپذيريد»
افسوس كه روح در بدن نيست مرا
آن بلبل مستت در قفس نيست مرا
ياران و برادران مرا يار كنيد
رفتم سفري كه آمدن نيست مرا
مادر مادر به خدا من گل زيباي بهارم
نشكفته فرو ريخت ز جهان اين پرو بالم
مادر همه شب منتظر و چشم به راهي
شايد ز سفر خنده كنان سوي تو آيم
آنقدر آه كشيدم ز جهان سير شدم
صورتم گر چه جوان است ولي پير شدم
اكنون كه جز شور و جواني به سرم نيست
عكسم را نگه دار كه فردا اثر نيست
وصيت نامه ام را به پايان مي رسانم و همه شما را به خدا مي سپارم آنكه هيچ وقت فراموشتان نمي كند مسلم ابراهيم وقبل از رفتن به خونين شهر اين وصيت نامه را در سنگر نوشتم محل دفنم هر جا كه مادرم دوست داشته باشد اگر مي خواهيد به سر قبرم بياييد و گريه كنيد بهتر است در حرم سيد سلطان جلال الدين اشرف برويد و دعا كنيد كه اين ملت مستضعف هر چه زودتر از دست جنايتكاران شرق غرب نجات يابد و براي امام دعا كنيد خدا نگه دارتان
آهن آيد يده را زنگ عوض نمي كند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمي كند
بگو به منافقان به كوري چشمشان
پيرو خط رهبر رنگ عوض نمي كند
----
بسمه تعالی بسم الله الرحمن الرحیم من قسمتی از وصیت نامه ام را که قبل از شهادتم می نویسم چنین است.
مادر مهربانم من این وصیت نامه را قبل از این که به شهادت برسم نوشته ام و امیدوارم که با یک پیروزی کامل یا جزئی برای خدا و اسلام و قرآن جان بی ارزشم را به الله آفریننده خود تسلیم نمایم و امیدوارم که برای شما یک فرزند نیکو و صالح بوده باشم از شما می خواهم پس از شهادتم هیچگونه گریه و زاری نکنید و بلکه خوشحال باشید زیرا من پیروز شده ام و به آرزوی خود رسیده ام و امیدوارم برادرانم و دوستان من بعد از من بتوانند با پایداری مرز و بوم این کشور اسلامی را از دست دشمنان پلید و کافر آزاد گردانند. مادر جان هر موقع به یاد من افتادی و خواستی گریه کنی و یا اینکه به سر قبر من بیایی آن لحظه به یاد کربلای حسین (ع) باش که در آن زمان با کافران و ستمگران برای پا برجا ماندن اسلام و آزادی تمام مسلمانان از زیر سلطه جنایت کار جانی چگونه جان خود و فرزندان عزیزشان را دو دستی تقدیم حق تعالی کرده اند من که راه خود را انتخاب کرده ام و کسی که مرا خلق کرده باز بسوی او خواهم رفت هر کس راه خدا را انتخاب کند و جان و مالش را با او معامله کند به نظر من احتیاج به وصیت ندارد و من پس از شهادتم تنها حرفم این است که بجای گریه بر قبرم روحم را شاد کند و روح من زمانی شاد میشود که شما از رهبرمان روح خدا پیروی کنید و من بخاطر هیچ کس و هیچ چیز به جبهه برای جنگ نیامده ام جز بخاطر اسلام و اسلام را در خمینی یافتم و حرف او حرف اسلام است و اسلام یعنی پیاده شدن قرآن و قرآن کلام خداست پس شما باید سخن او را با جان و دل پذیرا باشید ومبادا روزی خدای ناکرده چون مردم کوفه با او رفتار کنید بلی پدر و مادر عزیز من می دانم که برایتان فرزندی مفید نبودم که لااقل توانسته باشم زحمات چندین ساله شما را جبران کنم درست است اگر صد سال هم من شبانه روز برای شما زحمت می کشیدم نمی توانستم زحمات شما را جبران کنم چون همانطوری که من دیدم شما زحمات زیادی برای من کشیده اید ولی پدر و مادر عزیزم این تنها افتخاری است که من در این دنیا و دنیای آخرت برای شما گذاشته ام و باید شما سربلند باشید که چنین فرزندی را تقدیم اسلام کردید در ضمن خواهران و برادران اگر من در چندین سالی بود که با شما زندگی کردم و ناراحتی از من داريد مرا ببخشید چون من نتوانستم بیشتر از این این زندگی ذلت بار را تحمل کنم و کافران ميهن اسلامی را اشغال کنند اگر می توانستم بیشتر از این زنده بمانم شاید توانسته زحمات شما را جبران کنم و فاملین عزیزم اگر من در این مدت که زنده بودم کارهای از من سرزده مرا ببخشید و دوستان و آشنایان گرچه من در این مدت که پیمان دوستی با شما بسته بودم برایتان دوستی خوب نبودم شما هم مرا ببخشید چون نمی توانم جور دیگری از شما تقاضای رضایت کنم و دوستم رضا مدتی بود من و تو کنار هم بودیم وزندگی روزانه هم باخبر بودیم اگر در این مدت من با تو کارهایی کرده ام که باعث ناراحتی تو شده مرا ببخش و در ضمن بعد از من تو باید به جای من مثل برادر یا برادرانم رفتار کنی چون من در میان دوستان خود تو تنها کسی هستی که بیشتر باهم آشنا بودیم و اگر در زمان کودکی نتوانستم آن طرز همسایگی را داشته باشم مرا ببخش پس تو باید به راهم ادامه بدهی باید افتخار کنی که چنین دوستی را تقدیم اسلام کردی و بعد از من به خانواده ام دلداری بده و تو به جای پسر بزرگ خانواده به خانواده ام خوشرفتاری کن دیگر مزاحم نمی شوم و تمام شما را به خدا می سپارم در ضمن مادر جان چیزهایی که من دارم بلکه ناچیز است اما آنها را بفروشید و قرضم را ادا کنید خدانگهدار خداحافظ پدر – مادر – خواهر – برادر –دامادان - و بقیه خانواده های مهربان من این وصیت نامه قبل از اینکه به خونین شهر بروم نوشتم شهید راه الله ابراهیم امین پور در مورخ 61/1/16