عابدین خانعلی زاده

عابدین خانعلی زاده

نام: عابدین

نام خانوادگی: خانعلی زاده

نام پدر: مهدی

تاریخ تولد: 1345/06/10

تاریخ شهادت: 1366/12/29

محل تولد: رامسر

محل مزار: نیلو

شهرستان محل پرونده: رودسر

QR Code عابدین خانعلی زاده

دهم شهریور 1345، در روستای نیلو تابعه شهرستان رودسر به دنیا آمد. پدرش مهدی، کشاورز بود و مادرش شاهخانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1363 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و در سرپل ذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شکم، مجروح شد. بیست و نه م اسفند 1366، در بیمارستانه ای شیراز بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مدفن وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. خانعلیزاده ، علی/ الف-ش : یازدهم اردیبهشت 1346، در روستای جیرگوابر از توابع شهرستان املش به دنیا آمد. پدرش شریفعلی، کشاورز بود و مادرش گلخال نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. چهارم تیر 1367، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال 1378 پس از تفحص، در زادگاهش به خاک سپرده شد.

بسم الله الرحمن الرحیم ما همه ا ز خدائیم و به سوی او باز میگردیم درود و سلام به پیشگاه ولی عصر و نایب بر حقش امام امت و امت شهید پرور با پیروزی و رزمندگان اسلام سخنان خودم را به عنوان وصیت نامه ای آغاز می کنم ابیت عند ربی : من در کنار خدای خودم بیتوته می کنم که هیچ مسلمانی نیست که تاریخ درخشان اسلام و گذشت پر افتخار مسلمین به خاطر آورد و اوضاع رقبت بار مسلمانها ی امروز را هم ببیند و سخت متاثر و متاسف نشود و دلش نسوزد ، و آرزوی آن سیادت و سعادت نخستین را نکند . و تجدید مجد و عظمت دیرین را خواستار نگردد . بر هر مسلمانی واجب و لازم است که در طول زندگی فانی و زود گذر است . دنیا حرفهای داشته و سفارشات خود را برای آیندگان خود ملزم دارد . ولی من حرفها و سفارشات خودم را برای خانواده و وابستگان نبود امشب یعنی آخرین لحظات عمر خودم و عمر سال 1364 و در ساعت 7 شب جمعه مورخ 64/12/29 این چنین بیان می دارم اول سلام بر تو ای مادر پیرم که چون نتوانسته ام برای تو فرزند خوب و خوش اخلاقی در طول زندگی خودم باشم مرا ببخشید . مادر جان تنها سفارش بنده با تو خودت میدانی چیست . مادر جان از تو استدعای عاجزانه دارم که؟؟؟ ایران خوب و خوش پر خورد باشی . مادر جان چون عروست با سخت ترین شرایط در زندگی با من ساخته و زندگی را با من خوش اخلاقی گذرانده است ، یعنی من در مدتی که با وی مشغول زندگی بوده بدی از او دیده ام . مادر جان عروست را به چشم من نگاه کن که می خواهم بگوییم که او دلسوز تر از من نسبت به شما ها بوده است . ولی تو ای پدرم : سلام بر تو که چون نتوانسته ام خدمتی به شما بکنم تو را از گزند ، دشمنان مصون نگه دارم خلاصه می بخشید . سلام بر شما ها ای برادران دلسوز و مهربانم خصوصاً " بر تو ای کاظم جان که تو نسبت به من خیلی مهربان بودی ، سفارشم من به تو این است : که برادر من نسبت به پدر و مادر و عروست چقدر باید بکوشی و نگذاری که آنها در زندگی سختی ببینند . برادر جان مواظب عروست باش که من را به عنوان یک انسان کامل پذیرفته بودم . برادر جان من اگر از شر دشمنان محفوظ نماندم مواظبش باش و نگذار که او انگشت نمای دشمنان باشد . برادر جان من آرزوهای زیادی برای آینده داشتم ولی نتوانستم بر طرف کنم و از تو می خواهم که آنها را برآورده کن . من آرزو داشتم که زندگی خوبی برای خودم تهیه کنم ولی بر اثر یک سری مشکلات و ضروریات نتوانستم . و ولی شماها ای سه خواهران مهربان من چون خیلی علاقه به شما دارم بر شما هم سفارشی دارم و آن اینست : که مواظب پدر و مادر و عروستان باشید و مبادا هیچ گونه نگرانی بین یکدیگر رواج دهید و مواظب یکدیگر باشید . و هر گاه فریب دشمنان را نخورید . خواهران شماها می دانید که من یعنی برادر کوچک شما عابدین دشمن زیادی دارم و نتوانستم برادر خوبی در کنارتان و آیند باشم . همیشه برای خواهر زاده هایم و برادر زاده هایم تعریف کنید که عابدین دایه و عموی خوب و دلسوزی نسبت به شما ها بود . به خدا قسم آنقدر که شما را دوست داشتم که همچون طفل پستان مادرش را دوست دارد . با وابستگان و فامیلان خود خوش رفتار باشید . دیگر سفارشی نسبت به خانواده ام نمی کنم . خواهران عزیزم و برادر ارجمندم هر کاری که می کنید به یاد برادر کوچکتان عابدین باشید . مقداری از اخلاق او را برای یکدیگر تعریف کنید شماها ای فامیلان و وابستگان خدا حافظ ، من دیگر از میان شما میرم و امید وارم که رفتار شما با یکدیگر خوب باشد و مرا ببخشید . چون شرایط زندگی و فرهنگ بدمان اجازه نداد که فرد خوبی در بین شما باشم . در پا یان سفارش زیر شما ای برادر م کاظم علی بعد از خودم زندگیم را به شما می سپارم و شما همچون بنده برای زندگی من بکوشید و مقدار سهمیه خودم را با رضای فراوان بتو می بخشم و امید وارم که خداوند آن را به شما راضی باشد در پایان چند بیت شعر را از من داشته باشید همنشینی با خدا خواهی گر در عرش رب در درون اهل دل جا کن کمال این است و بس پند من بشنو بجز ما نفس شوم بد سرشت با همه عالم مدارا کن کمال این است و بس (گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد ک؟؟؟ آزرده شد از من؟ غم آنم باشد ( بر کلمه آنم توجه کنید می دانید منظور چیست ) نمی بینم جز توهم دمی ای عابدین در عالم دمساز همه گنجینه اسرار هم باشیم چنان گرم ازبساط خاک بگذر که شمع مردم آینده باشی نمی دانم چرا گردیده قلبم بی قرار امشب اجل گویا کشد هر لحظه بهرم انتظار امشب ای خوش آنروز ندکه پروازکنم تابردوست به هوای سر کو یش برو بالی بزنم افسوس که روح دربدن نیست مرا مثل بلبل مستن درجمن نیست مرا خواهران و برادران مرا یاد کنید وقت سفری که آمدن نیست مرا برو ای خواهر زاده ام چرا هستی فکار امشب که عابدین جوان را میبرند بر سوی قبر امشب در پایان بر شماها ای خانواده ام هر گاه دوستانم به خانه من آمدند به آنها احترام کنید انگار که من هستم همه شما را به خداوند بزرگ میسپارم و امیدوارم که همه شما با سر بلندی مشغول زندگی باشید . اگر جنازه من را آوردند همچون کوه استقامت داشته باشید و مرا در محوطه مسجدزینب به خاک بسپارید

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد