سیدمحراب صفوی میرمحله

سیدمحراب صفوی میرمحله

نام: سیدمحراب

نام خانوادگی: صفوی میرمحله

نام پدر: سیدخلیل

تاریخ تولد: 1342/01/02

تاریخ شهادت: 1364/03/24

محل تولد: ماسال

محل مزار: میرمحله(ماسال)

شهرستان محل پرونده: ماسال

QR Code سیدمحراب صفوی میرمحله
دوم فروردین 1342، در روستای میرمحله از توابع شهرستان ماسال به دنیا آمد. پدرش سید خلیل، کشاورز بود و مادرش ممتاز (فوت1359) نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته خدمات درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم خرداد 1364، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مدفن وی در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش واقع است.
« بسمه تعالی «سیّد محراب صفوی » ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ( به آنانی که در راه خدا کشته شده اند مرده نگوئید بلکه آنها زنده اند و در نزد خدا روزی میخورند ) مورخه 64/2/15 به نام خدا پاسدار حرمت خون شهیدان و سلام به پیشگاه مهدی (عج) و نائب برحقش امام خمینی و سلام و درود به ارواح پاک شهیدانی که با نثار خونشان درخت اسلام را آبیاری نموده اند . اکنون بر شما پدر و برادران و خواهر گرامی وصیت می کنم که دست از ایثاربرندارید . توای پدر مانند شیری در بیشه زار که می غرد و نعره سر میدهد باش و در این ساعات و لحظات از تو می خواهم که غم از دست دادن فرزند وجودت را رنجه نسازد . چرا که من با علم و آگاهی این راه پرسعادت را برگزیده ام و شما ای برادران که همواره در راه خدا گام برداشته و پیوسته درخط امام باشید و چنانکه هستید و تو ای خواهر بدان که حجابت کوبنده تر از خون من است و از تو می خواهم که همچون زینب (س) در مقابل سختی ها بیستی [ بایستی ] ، و درپایان از همگی شما می خواهم از اینکه من به آرزوی خود یعنی شهادت می رسم ناراحت نباشید چرا بمیرم و چرا شهادت را انتخاب نکنم مگر انسان یک جان بیشتر دارد . و از شما تقاضامندم که خودتان را گُم نکنید مرا کنار قبر مهناز بگذارید و سر قبر مهناز گُل بگذارید و سر قبر من آب ، و در ضماً [ ضمناً ] بگوئیم که من آروزی [آرزوی] زیادی داشته ام برای شما پدر چون رنجی که تو و مهناز در زندگی دیده اند [ دیده اید ] که نمی شود به زبان آورد امیدوارم که داراب و مناف و خسرو و صادق و حوری تلافی من را نیز برای شما انجام دهند بیا مادر تو بنشین بر مزارم نکن زاری که من یار حسینم دلم می سوزد از آنجائی که مادر ببوسم دست و پایت را منظورآن روزی که مسافرت رفته بودی منم سرباز جانباز خمینی که باشد راه من راه حسین [ حسینی ] مکن ؟ برای من تو زاری که من شده ام در راه اسلام فلاائی [ فدایی ] برادر جان اگر دیدی تو رهبر سلام من رسان بر آن دلاور من هم می روم پیش مهناز تا رسانم سلام شما را بر او من که دانم باید بمیرم چه بهتر از دست دشمن ود [ در] راه اسلام بمیرم سیّد محراب

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد