اسماعیل هادی زاده کورنده

اسماعیل هادی زاده کورنده

نام: اسماعیل

نام خانوادگی: هادی زاده کورنده

نام پدر: هادی

تاریخ تولد: 1344/03/02

تاریخ شهادت: 1362/12/06

محل تولد: لنگرود

محل مزار: کورنده پائین

شهرستان محل پرونده: لنگرود

QR Code اسماعیل هادی زاده کورنده

دوم خرداد 1344، در روستای رودبنه از توابع شهرستان لاهیجان به دنیا آمد. پدرش هادی، کشاورز بود و مادرش نرگس نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ششم اسفند 1362، در دهلران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مدفن وی در زادگاهش واقع است.

بسمه تعالی وصیت نامه پاسدار اسلام شهید اسماعیل هادیزاده بسم رب الشهداء و الصدیقین من المومنین رجال صدقوا ماعاهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا از اهل ایمان هستند مردانی که به پیمان خویش با خداوند وفا کرده اند بعضی از آنان جان و سر پیمان نهادند گروهی دیگر انتظار شهادتند و هرگز از راه خویش بر نمی گردند. «قرآن کریم» زخم بزنید باور خواهم شد بالم شکنید بال و پر خواهم شد خونم بخورید سرختر خواهم گشت حلقم ببرید زنده تر خواهم شد بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و بنام خداوند یاری دهنده مهاجران در جبهه های جنگ حق علیه باطل و سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی و سلام و درود بر ارواح پاک شهدای اسلام. اینجانب اسماعیل هادیزاده فرزند هادی اعزامی از لنگرود ـ کورنده حال موقعی دارم وصیتنامه ام را می نویسم که هر چند وصیتی به ان صورت ندارم ولی چند سطری بعنوان پیام بجا می گذارم که شاید خداوند منان ما را به سوی خودش بخواهد و این چند سطر پیام به این ملت و امت حزب الله و خانواده محترم و دیگر خانواده های محترم شهدا می باشد. آری من با ایمان کامل و عزمی راسخ به میدان نبرد حق علیه باطل اعزام شدم و این وصیتنامه را هنگامی می نویسم که ساعتی چند به حمله نمانده و از خداوند منان می خواهم که هر چه صلاح او است مرا به همان کار دعوت کند حتی شهادت در راه خودش را بله به جبهه رفتن من نه بخاطر هوای نفس بوده است بلکه بخاطر احساس مسئولیت در برابر خدا و رسول خدا و رهبر انقلاب امام خمینی و شنیدم یام حسین گونه او بود آری پدر و مادر مهربانم، شما این را بدانید که بی صبری در سوک شهید به دشمنان در راه رسیدن به اهداف منحرفشان کمک می کند و صبر و استقامت چشم آنها را کور می کند. بلی در وقتیکه آمریکای جنایت کار و عمال خود فروخته اش قصد تجاوز به میهن اسلامی ما را دارند روز به روز تجاوز خود را افزایش می دهند احساس کردم که نمی توانم ساکت بنشینم و شاهد این جنایتها باشم. هر وقت به فکر بمبارانهای وحشیانه بعثی ها که خانه های مسکونی را ویران کرده حتی از قتل عام کودکان بی گناه فرو گذار نمی کند فکر می کنم این چه زندگی است من در پشت جبهه چه می کنم و عشق الله مرا به سوی جبهه کشاند من نمی خواستم مانند مردگان متحرک فقط زبانی برای انتقاد داشته باشم و خود در برابر مسائل بی تفاوت باشم. خواهشم از دوستان و همرزمانم این است که اگر می خواهند مرا خوشحال کنند امام را تنها نگذارند براستی که جهادگران نزد خدا با بی تفاوتی مقایسه نیستند. آری پدر و مادر مهربانم اگر برای من ناراحتی می کشید نگذارید که دشمنان شاد بشود و هیچ ناراحتی برای من نداشته باشید. بله پدر بزرگوارم می دانم که غم از دست رفتن فرزند برای پدری مثل شما مشکل است ولی چکار کنم چون اسلام و خدا خواست که اینگونه شود که یک فرزندت در غرب و یک فرزند دیگرت در جنوب ایران برای خدا و اسلام و حمایت از امام زمان خود برای برقراری احکام اسلام به مبارزه و جهاد برخاسته اند. آری پدر بزرگوارم مرا فراموش کن و همچون ابراهیم که فرزند خود اسماعیل را به قربانگاه برد که دستور اسلام را گردن نهاد و تو هم اینکار را کن انشاءالله خداوند شما را با سید الشهداء محشور بگرداند: چند کلمه ای با تو ای مادر عزیزم: ای مادر عزیز که چهره رئوف و مهربانت از دیدگانم نا رفتنی است امیدوارم که با شهادت من هیچگونه خللی در اراده آهنین تو وارد نشود و اگر اذیتی از جانب من متوجه شما بوده مرا بخشیده باشید و حال تو ای همسر مهربانم. تو همچون همسر وهب باش و آنقدر صبور و همچون کوه استوار و سربلند که انگار تو همسر شهید نیستی، همسر مهربانم هر چند نتوانستم تا این زمان برایت همسری خوب و برای فرزندم پدری مهربان باشم ولی چکار کنم چون خدا خواست و اسلام در خطر بود همسر عزیزم فرزندم حسن را با دستورات اسلامی آشنا کن و به او بگو که پدرش برای چه به جبهه رفته است. آری به حسن بگو که بابات برای خدا رفته و او را به راه خدا و قرآن آشنا کن تا فرزندی برای اسالم و قرآن و این میهن اسلامی باشد. و اما شما ای برادران عزیزم امیدوارم که مرا می بخشید و به هر کاری که به شما محول است انجام بدهید. ای برادران شما هم همچون دیگر برادران شهید اسلحه خونین و پرچم الله اکبر را بر دوش گرفته و برای مبارزه با ظلم و ستم بپا خیزید تا احکام اسلام را به جهان خفته نمایان گردانید و اما شما ای خواهران عزیزم. حتما که مرا می بخشید چون هنگام اعزام وقت کم بود و شما را دیدار نکردم و از شما خداحافظی نکردم انشاءالله که مرا حلال می کنید. خواهران مهربان از شما می خواهم که همچون زینب (سلام اله) پیام رسان خون برادرت باشید خواهران عزیز من یک سفارشی به شما ها دارم و آن اینکه حجاب اسلامی خود را حفظ کرده چون شماها با حفظ حجاب می توانید جهادی عظیم و پاسدار خون شهیدان باشید. خواهران عزیز یک سفارش دیگر به شماها دارم و آن اینکه فرزندانتان را به علوم اسلامی آشنا کرده تا فرداها پاسدار اسلام و انقلاب اسلامی ما باشند. باز بار دیگر مادر و پدر و خواهران و برادران و همسر و تمامی دوستان و آشنایان و فامیلان مبادا شهادت من باعث شود که شما هر چه توفنده تر و مقاوم تر کشتی طوفانزده انقلاب را برهبری امام خمینی یاری نمائید و حال در آخر پیامی به امت حزب الله و شهید پرور کورنده شماهاییکه همیشه با جان و مال خود اسلام و انقلاب و امام را یاری نموده و می نمایید. شما هم همچون گذشته در صحنه باشید و از هر گونه تفرقه و جدایی بپرهیزید چون با این کار اسلام و انقلاب ضربه می خورد و خون شهیدان پایمال می شود آری در صحنه باشید و امام را تنها نگذارید و به دستورات اسلام و قرآن عمل کنید و در مراسم شهداء شرکت فعال داشته باشید در آخر از کلیه امت حزب الله کورنده می خواهم که مرا حلال کنند. «والسلام» و من الله التوفیق خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. (آمین) اسماعیل هادیزاده کورهده فرزند هادی هادیزاده کورنده اعزامی از لنگرود هنگام حمله که در سنگر نوشته ام. دوشنبه ساعت 2 بعد از ظهر 62/12/1

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد