صادق کامکار

صادق کامکار

نام: صادق

نام خانوادگی: کامکار

نام پدر: محمدحسین

تاریخ تولد: 1347/06/06

تاریخ شهادت: 1367/05/05

محل تولد: لنگرود

محل مزار: فتیده

شهرستان محل پرونده: لنگرود

QR Code صادق کامکار

ششم شهریور 1347، در روستای فتیده از توابع شهرستان لنگرود به دنیا آمد. پدرش محمدحسین، کارمند بود و مادرش زینب نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم مرداد 1367، با سمت فرمانده گروهان از لشکر قدس گیلان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کمر، شهید شد. مدفن وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

وصیت نامه سردار شهید صادق کامکار جانشین گروهان ابوالفضل، گردان حمزه قال علی (ع) الله الله فی الجهاد باوالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل الله خدا را، خدا را، وصیت می کنم شما را به جهاد کردن با مال جانتان و زیانتان در راه خدا با سلام و صلوات بر اولیاء الله از آدم تا خاتم النبیین حضرت ابوالقاسم محمد مصطفی (ص) تکمیل کننده پیام خدا و امامان شیعه و رهروان آن پاکان و سلام و صلوات بر یگانه منجی عالم بشریت عدالت گستر جهان مهدی موعود (عج) و سلام و صلوات بیکران بر نائب بر حقش رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی سلام بر دلیران رزمنده اسلام و درود بر شهیدان گلگون کفن خصوصاٌ یاران و دوستان شهیدم. شکر و سپاس خداوند بی همتا را که به ما نعمت زندگی کردن در این دنیا را خصوصاٌ در این وقت از زمان عطا فرمود، در زمتنی که بهترین فرصت برای خود سازی و خود شناسی و خدا شناسی است. نمی دانم از کجا و چطور دردهای درونم را بر روی کاغذ بیاورم، دردهایی که در این مدت در درونم با خود و خدای خود زمزمه می کردم، دردهایی که جز خدا از آن خبری ندارد. خدایا خودت می دانی، خودت می دانی چون تو بر سر و رازی آگاهی خدایا مدت زیادی است که ترا صدا می زنم و می خواهم سوی تو آیم، اما گویه اینکه این یارانمان بودیم، دوستانی که با هم عهد و پیمان بسته بودیم که تا آخر راه برویم. هر روز می شنیدیم که سربازان جندالله و پیرو حزب الله خونشان می ریخت و آه و ناله و فغان مان نیز بلند میشد باز هم غصه می خوردیم. خدایا باز هم یاری رفت، باز هم دوستی رفت، دوستی که با نگریسیتن بر چهره او و شنیدن گریه ها و مناجات او یاد تو در دل ما بیشتر جای می گرفت. خدایا مدتی است که همیشه منتظر شهادت بودم، اما همیشه از کاروان عقب می افتادم باز هم امروز که می خواهم به عملیات بروم آماده نیستم. خدایا در این مدت باقی مانده به من آمادگی جسمی و روحی عنایت بفرما. و اما سخنی با شما و کسانی که قضاوتهای در مورد من و امثال من که در جبهه هستند می کنید که ما جاهل بوده و آگاه نبودیم جنگ را سبک و بازیچه شمرده و رفتیم و کشته شدیم و عده ای از کسانی که خود را آگاه و روشنفکر می دانند نیز بر این عقیده اند که ما از روی تحریکات و احساسات مذهبی جذب مسائل انقلاب شده ایم و چون براده های آهن بدون اختیار بدون قصبهای آهن ربا گرد هم آمده ایم و در دفاع از انقلاب و اسلام نیز مرگ یا شهادت را ناچار از روی عواطف و احساسات انتخاب کرده ایم و این گروه از جمله دشمنان مکتب ما هستند که منافقانه عمل می کنند و ماهیت مکتب ما را درک نکرده اند. و گروهی نیز هستند که در شهادت عزیزان رزمنده هیچ سخنی بر لب نیاورده و احساسی نشان نمی دهند گوئی که انگار ما خارجی هستیم و برای بیگانه می جنگیم و در گوشه و کنار جامعه ما نیز پراکنده اند و سرشان تو لاک خود می باشد اینها اگر خطا نکنم با زندگی حیوانی خود همچون مرده های خاموش هستند و افسوس که دم گرم ملکوتی امام در آهن سرد قلبهای فولادی این قبیل افراد اثر نکرده و در خواب جاهلیت خود باقی مانده اند و اما سخنی با شما پدر و مادرم ناراحت نباشید از اینکه فرزندتان را از دست داده اید. بلکه افتخار کنید چون فرزندتان در راه اسلام و انقلاب فدا می شود. فرزندتان زنده است چون قرآن وعده داده است و وعده قرآن تحقق می یابد. پدر و مادرم معذرت میخواهم از اینکه در طول این دوران زندگی پر از فراز و نشیب فرزند خوبی برایتان نبودم و خانواده و عزیزان گرامی ام شما را سفارش می کنم که قدر این نعمت بزرگ رهبری، وجود امام را بدانید در امام ذوب شوید چنانکه او در اسلام ذوب شده است و دنیایی را به تحیر واداشته است. خدای ناکرده حرفهای او را که نور است تفسیر به رای نکنید و خدای ناکرده مسائل جزئی دنیایی بر ما چیره نشود و ما را از خدمت به اسلام که الان واجبترین آن پر کردن جبهه است خالی گذاریم. بر سر مزار شهدا زیاد بروید چون آنها از شما انتظار دارند و هر وقت بر سر مزار شهدا میرئید به جای من نیز فاتحه بخوانید از تمام کسانی که مرا می شناسند و حقی بر گردن من دارند اگر مادی است از پدرم دریافت نمائید و اگر نیست مرا ببخشید و من آنهایی را که در این مدت زندگی دلم را درد آوردند و حرفهایی که ناحق بر من زدند من آنها را می بخشم که شاید خداوند را درد آوردند و حرفهایی که ناحق بر من زدند من آنها را می بخشم که شاید خداوند همه ما را ببخشند. منطقه عملیاتی خرمشهر فرزندتان: صادق کامکار 65/10/2 « پایان »

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد