حسینعلی پرنیان

حسینعلی پرنیان

نام: حسینعلی

نام خانوادگی: پرنیان

نام پدر: هدایت

تاریخ تولد: 1341/01/03

تاریخ شهادت: 1363/02/27

محل تولد: لنگرود

محل مزار: ارباستان

شهرستان محل پرونده: لنگرود

QR Code حسینعلی پرنیان

اطلاعاتی موجود نیست

بسم الله الرحمن الرحیم ( وصیت نامه ) « ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون » بادرود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و درود بر ملت شهید پرور و سلام بر شهیدان راه حق علیه باطل و درود بر رزمندگان اسلام در جبهه های جنگ حق علیه باطل . بنده سرباز وظیفه حسین پرنیان که در جبهه اروند رود هستم و تا این مدت که مورخه62/12/15 می باشد و حدود 12 ماله است که در این منطقه جنگی با نیروهای بعثی عراق به نبرد مشغول هستم و هیچ گونه نگرانی در روحیه بنده وجود ندارد و چون شنیدم نیرو های خودمان می خواهند حمله جدیدی از قسمت جنوب شروع کنند بله بر خودم واجب دانستم که وصیت نامه خویش را بنویسم « ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرناعلی القوم الکافرین » خدایا به خاطر تو و اسلام و قران و قران تو به هر کجای دنیا برای مبارزه سفر خواهم کرد خدایا بخاطر رسیدن به تو و عشق به تو از همه چیز حتی از جان خود گذشته و سراسیمه به سوی تو می آیم امید وارم که قبول فرمایی که من بجز گناه چیز دیگری در کوله بار خود ندارم به امید آنکه امام زمانم (عج) از من و از همه رزمندگان خوشنود باشد . و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی فرمانده کل قوا و با درود به روان پاک شهیدان سرخ جامگان اسلام از حضرت آدم تا امام حسین و از امام حسین (ع) تا کنون و شهیدان هفت تیر خصوصا آیت الله بهشتی و با درود به روح پر فتوح شهید محمد منتظری شهید رجائی و شهید باهنر و دیگر شهیدان . پدر عزیزم و مادر مهربانم درود بر شما درود بر شما که با زحمتهای فراوان و با هر ناراحتی و دردی مرا بزرگ کردید و جبهه فرستادید تا با دشمنان اسلام مبارزه کنم درود بر شما که به من یاد دادید لبیک گفتن را لبیک به امام حسین (ع) در 1400 سال پیش گفت : « هل من ناصر ا ینصر نی » خدا به شما اجری بزرگ بدهد انشا الله پدر و مادر م اگر شهید شدم اول سلام مرا به رهبرم امام خمینی بعدا به برادرانم علی رحیم کمال ولی و ایرج برسان ثانیا سلام گرم مرا به دامادم و خواهرم و سه عروس من برسان سلام مرا به مادر بزرگ و دائی ها برسان و سلام مرا به بستگان و همسایگان و دوستان من برسان چون امکان دارد من دیگر شما را نبینم و دیداری تازه بکنم و از همه آنها از طرف خودم رضایت بگیرید امکان دارد از من بدی دیده باشند بگوئید از من راضی باشید مادر جان شما مرا از راههای بد و کج نجات دادید و به سوی خودت کشاندی و با تربیت بزرگ کردید که در برابر نسیم پاییزی سر فرود آوردم که صدای زمزمه وار شما در هر کجای سنگرم به گوشم می رسد و آرامش ابدی را در قلبم زنده نگه می دارد و هنگامی که مرگ مرا فرا گرفت مادر عزیزم برایم گریه و زاری مکن چون عاقبتی چند ندارد چون دیگر از حظور چشمت رفته ام و در آن وقت فقط می توانی شاد و خرم بوده باشی شما بنده را بزرگ کرده تا کفاران بعثی را از آب و خاک کشور اسلامی ایران بیرون برانم چون خودمان مسلمانیم نمی خواهیم کفاران در میان ما رخنه کنند و بایستی بعثی ها را از خاک خودمان بیرون برانیم مادر جانم اگر زمانی خبر مرگ پسرت رحمت الله به گوش شما رسید به هیچ وجه گریه نکن و به جای اینکه گریه بکنی بهتر است که این کار را بکنی وقتی که مرا خاک کردید در سر قبرم یک بو ته درخت گل بکارید و این بهترین نشانه عشق و جاودانی شما نسبت به پسرت می باشد که از حظورت رفته است و بعدا می توانی با قطره های اشکت این گل بالای سرم را آبیاری کرده و این بهترین محبت خواهد بود نسبت به پسرت رحمت الله که در جبهه آبادان دور از پدر و مادر در کنار رودخانه اروند رود و در پیش همسنگرانش جان سپرد و به خدای خودش لبیک گفته است و خودم می دانم مادر جان با آمدن شما در سر قبرم مقدار اشکی را که خواستی بر سر همان گل بریز تا قطرات اشک شما همچون قطرات شبنم تن درخت گل را در بر خواهد گرفت و آن را بوسیله اشک چشمانت آب ده تا شاخه و برگ بزند و سایه هایش در همه جای مزار قبرم را فرا خواهند گرفت و همه جا را خواهد پوشاند و هر موقع شما مادر گرامی بر سر قبرم آمدید دیگر در میان آفتاب گرم ننشین و می توانی در زیر همین درخت گل که سایه افکنده بنشینی که تا بنده با خیالی آسوده به خواب ابدی فرو خواهم رفت و در دل هایت را خواهم شنید و اگر در این جبهه شهید شدم فکر نمی کنم که بنده را در میان این درختان خرما به خاک بسپارند تا اینکه همیشه شما پدر و مادر تمامت قوم و خویشان بر سر قبر بیا ید و عطری از گلی را که بر سر قبرم زده شده به مشام ایشان برسد و شما ای مادر گرامی همچون در قلب من جاودان می ماند و همیشه با دلی شاد و دعا کنان بر سر قبر پسرت رحمت الله می آیی و برای شهیدت با زمزمه جویباری می نشینی مرا صدا می کنی و من هم بوسیله ناله هایت بر خواب ابدی لالائی خواهم کرد ولی مادر جانم بنده را هرگز مرده مپندار چون من زنده ام و در پیش خدای خودم روزی می خورم و شما ها پدر و مادر از بنده حتما راضی باشید . پدر عزیزم و مادر مهربانم بعد از من خواهشی که از شما دارم این است که اگر دیگر برادرانم نیز خواستند به جبهه بروند به آنها اجازه بدهید بروند نگذارید اسلحه ام روی زمین مانده و خاک بگیرد بگذار تا مبارزه است . آنها نیز شرکت جزئی در این مبارزه داشته باشند . و اما از شما ملت غیور ایران و از خانواده خود تنها خواهشی که دارم این است که این پیر جماران رهبر انقلاب اسلامی را تنها مگذارید و خود نیز تا خون در بدن دارم و آخرین قطره خونم از اسلام و قران و مکتب تا آنجایی که بتوانم دفاع خواهم کرد امید وارم که مورد مرحمت و لطف خداوند قرار گیریم پدر جان و مادر جان از شما ها هم می خواهم که از من راضی باشید امکان دارد که در غربت بمیرم و دیگر به روبوسی و خداحافظی نرسم چون شماها بودید که بنده را بزرگ کردید و برای دفاع از اسلام و انقلاب به جبهه فرستادید خداوند انشاءالله پشت و پناه شما باشد ای پدر و مادر عزیزم امام خمینی را فراموش نکنید . والسلام

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد