بهمن صفری لیلی

بهمن صفری لیلی

نام: بهمن

نام خانوادگی: صفری لیلی

نام پدر: محمدیار

تاریخ تولد: 1346/07/01

تاریخ شهادت: 1367/03/23

محل تولد: لاهیجان

محل مزار: لیل بالامحله

شهرستان محل پرونده: لنگرود

QR Code بهمن صفری لیلی

یکم مهر 1346، در شهرستان لاهیجان دیده به جهان گشود. پدرش محمدی ار، کشاورز بود مادرش بلقیس نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. او نیز کشاورز بود و به عنوان پاسدار وظیفه کمیته در جبهه حضور یافت. بیست و سوم خرداد 1367، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مدفن وی در روستای لیل از توابع زادگاهش واقع است.

وصیت نامه بهمن صفری دیپلمه وظیفه: من وصیت نامه خود را با روایت شروع می کنم لا راحته للمومنین الا عند لقاا...برای اهل ایمان آسایش و ارامشی جز هنگام ملاقات با روردگار نیست . پدرم اگر از پیشت می روم هیچ نگران مباش این راهی است که سرورآزادگان نما آموخته هدفمان اینست که تکلیفمان را عمل کن می تکلیف مان حمایت از اسلام است و اگر بکشیم تکلیف و عمل کرده ایم و اگر کشته شویم تکلیف را عمل کرده ایم و پیام شهید به همه عرها و نسلها این است با بکشید(جهاد) و یا کشته شوید (شهادت) اسم بهمن شهرت :صفری فرزند محد یار شغل دیپلمه وظیفع مذهب اثنی و عشری. حالا که به یاری حق تعالی در جبهه نبرد حق علیه باطل با سر سپرده امریکا جنایتکار دشمن اصلی خلقها می جنگیم بنا بر وظیفه شرعی چند کلمه ای به عنوان وصیت در سنگر نشسته ام که قرار بر این شده که امشب به مواضه لشکر کفار بعث عراق حمله خواهی بر د و آخرین نامه برای خانواده ام می نویسم و امیدوام به خدای بزرگ است باشد که رستگار شوم و اولین سخنم به مادر اگر چه جبران زحمات برایم محال است ولی به خواست خدا و در سایه اسلام در جبهه حق بر باطل شعار لاالاال... اشهدان محمد رسول ا... شهادت می دهم باشد که مدال شهادت من بر سینه تو نشانی از قدردانی و تشکر است از تو مادرم اگر چه من چهارمین فرزندت بودم ولی اولین نفر از فرزندان که به جبهه اعزام شد و در این راه برادران بر من مقدمند مادرم مبادا برای من ماتم بگیری و سیاه بپوشی که این سخت مرا می آزارد شاد باش و شادمان زی و لباس شادی بپوش که من در راه دین جد بزرگوارت مخصوصا وطنت و مخصوص ترین از همه به خاطر حق محروم بی خانمان شده جان داده ام و زنده شدم و زندگی جاوید یافتم سربلند و با افتخار زندگی کن من زنده ام و شاهد این افتخارم مادرم می دانم که در زندگی رنجها و زحمات زندگی تو را فلج کرده و مصیبتها کشیده ای داغ خواهران و عموم خانواده ات را دیده ای ولی شهید شدن من را مصیبت مگیر مادرم ولی من به خاطر وطنم که به دست متجاوزان صدمیان افتاده خودم داوطلب این راه را انتخاب کردم برای آخرین بار به شما گزارش می دهم مبادا برایم ماتم بگیری و مصیبت زده باشی هر کس پیشت می آید ناراحت باشد خودت با روی خندان تو به آنها صبر بده پدرم من هیچگاه نتوانستم اندکی از مسئولیتهای بزرگی که به گردن من است انجام دهم و اکنون که به سوی خدا می روم مسئولیت خانه و زندگی گرچه به عهده شما بلکه گسترده تز کنید اگر چه زیر بار مسئولیت یک خانواده 9 نفر کمرت خم گشته ولی باشد که با مدال افتخار شهادت من بر سینه ات سربلند و استوار شوی پدرم اگر از پیشت میروم هیچ نگران مباش این راهیست که انسانت را به آن رهبری و هدایت می کند . هرگز برای سیاه نپوش و ماتم نگیر مبادا لحظه ای شادی از لبانت رخت ببندد که من از شادی تو شادم و از غمت سخت نگرانم شتابندگی نکن و توشه ای برای آخرت برگیر پدرم آخرین کلام من به شما این است که برایم ترحیم نگیر و منظور این است که پول روزه خوانی ندهد و آن مقدار پول را به چند فقیر و یا جنگ زده بدهید من آسایش ترم اسماعیل، رحمت، صمد می دانم که برایتان سخت است ولی شما هم مانند آن چیزهایی که به پدرم و مادرم کردم هرگز برایم گریه نکنید و افسوس نکشید و بنا به گفته شاعر به روز مرگ چون تابوت من روان شد برایم گریه نکن و اگر دریغ دریغ شما نونهالهایی دارید به امید خداوند آنها را با نهایت کوشش به هدفشان برسانی و برای آخرین بار یک بار دیگر از طرف من صورتشان را ببوسید و همیشه شاد باشید و لبخند که دنیا هم از خوشحالی شما خندان شود. برادران و عروسهای مهربان من بالاخره سرنوشت من هم همین بوده و گر نه زنده بودم و جبران محبتهای و زحمات ما را نسبت به من پس می دادم خواهرم فریده می دانم که ا نبودن من در زندگی برایتان سخت و دشوار می باشد ولی تو تا آنجا که می توانی مادرم را نصیحت و صحبت کن و خنده بکن و تا به فکر نرود برادران و خواهر کوچکم علی، هادی، مهدی،حمید، بلور شما هم در مدرسه پیش بچه ها شاد باشید و برای شادی روح من همیشه راستگو و درستکار باشید و درسهایتان را خوب بخوانید و آقا و مادر را اذیت نکنید . محل دفن بالاسیل خدانگهدارتان 67/3/23 «وصیت نامۀ بهمن صفری لیلی دیپلمه وظیفه» من وصیت خود را با این روایت شروع می کنم. لا راحة للمومن الا عند لقآء الله. برای اهل ایمان آسایش و آرامش جزدر هنگام ملاقات پروردگار نیست پدرم اگر از پیشت میروم هیچ نگران مباش، این راهی است که سرور آزادگان بما آموخته. هدفمان اینست که تکلیفمان را عمل کنیم تکلیفمان صیانت از اسلام است و اگر بکشیم تکلیف را عمل کرده ایم و اگر کشته شویم تکلیف را عمل کردیم پیام شهید به همۀ عصرها و نسلها اینست یا بکشید (جهاد) و یا کشته شوید (شهادت) اسمم بهمن شهرت صفری فرزند محمد یار شغل دیپلمه وظیفه مذهب اثنی عشری. حالا که بیاری حق تعالی در جبهه نبرد حق و باطل ما سر سپرده آمریکا جنایتکار دشمن اصلی خلقها می جنگیم بنا بر وظیفه شرعی چند کلمه ای بعنوان وصیت در سنگر نشسته ام که قرار بر این شده که امشب به مواضعه لشکر کفار بعث عراق حمله خواهیم برد و آخرین نامه برای خانواده ام می نویسم و امید به خدای بزرگ است باشد که رستگار شوم و اولین سخنم به مادر، اگر چه جبران زحماتت برایم محال است ولی به خواست خدا و در سایه اسلام در جبهه نبرد حق و باطل با شعار لا اله الا ال... اشهد ان محمداً رسول ال... شهادت میدهم باشد که مدال شهادت من بر سینه تو نشانی از قدر دانی و تشکر است از تو مادرم اگر چه من چهارمین فرزندت بودم ولی اولین نفر از فرزندان که به جبهه اعزام شد و در این ره برادران بر من مقدمند. مادرم مبادا برای من ماتم بگیری و سیاه بپوشی که این سخت مرا می آزارد. شاد باش و شادمان زی و لباس شادی بپوش که من در راه دین جد بزرگوارت مخصوصاً وطنت و مخصوص ترین از همه بخاطر حق محروم بی خانمان شده جان دادم و زنده شدم و زندگی جاوید یافتم. سربلند و با افتخار زندگی کن. من زنده ام و شاهد این افتخارم مادرم میدانم که در زندگی رنجها و زحمات زندگی ترا فلج کرده و مصیبتها کشیده ای داغ خواهران و عموم خانواده ات را دیده ای ولی شهید شدن من را مصیبت مگیر. مادرم! ولی من بخاطر خاک وطنم که بدست متجاوزان صدامیان افتاده خودم داوطلب این راه را انتخاب کردم و برای آخرین بار به شما گزارش می دهم مبادا برایم ماتم بگیری و مصیبت زده باشی هر کس پیشت میآید ناراحت باشد خودت با روح خندان تو به آنها صبر بده پدرم من هیچگاه نتوانستم اندکی از مسئو لیتهای بزرگی که به گردن من است انجام دهم و اکنون که بسوی خدا میروممسئولیت خانه و زندگی گرچه به عهدۀ شما بود بلکه گسترده تر کنید. اگر چه زیر بار مسئولیت یک خانوادۀ 5 نفره کمرت خم گشته ولی باشد که با مدال افتخار شهادت من بر سینه ات سر بلند و استوار شوی پدرم اگر از پیشت میروم هیچ نگران مباش. این راهیست که انسان را به آن رهبری و هدایت می کند.هر گز برایم سیاه نپوش و ماتم نگیر مبادا لحظه ای شادی از لبت رخت بربندد که من از شادی تو شادم و از غمت سخت نگرانم شتابندگی نکن و توشعه ای برای آخرت برگیر. پدرم آخرین کلام من بشما این است که برایم ترحیم بگیر منظور این است که پول روزه خوانی ندهید. آن مقدار پول را به چند فقره یا جنگ زده بدهید من آسایش نرم. برادرانم (اسماعیل - رحمت - صمد) می دانم که برایتان سخت است ولی شما هم مانند آن چیزهایی که به پدرم و مادرم ذکر کردم هر گز برایم گریه نکنید و افسوس نکشید و بنا به گفتۀ شاعر به روز مرگ چون تابوت من روان شد برایم گریه نکن و مگو دریغ دریغ و شما نونهالهایی دارید به امید خداوند آنها را با نهایت کوشش به هدفشان برسانی و برای آخرین بار، یک بار دیگر از طرف من صورتشان را ببوسید و همیشه شاد باشید و لبخند که دنیا هم از خوشحالی شما خندان شود. برادران و عروسهای مهربان من بالاخره سرنوشت من هم همین بود. و گرنه زنده بودم جبران محبتها و زحمات شما را نسبت به من پس می دادم. خواهرم (فریده) میدانم که با نبودن من در زندگی برایتان سخت و دشوار می باشد ولی تو تا آنجا کی می توانی به مادرم نصیحت و صحبت کن و خنده بکن تا به فکر نرود برادران و خواهر کوچکترم (علی - هادی - مهدی - حمید - بلور) شما هم در مدرسه پیش بچه ها شاد باشید و برای شادی روح من همیشه راستگو و درستکار باشد و درسهایتان را خوب بخوانید و آقا و مادر را اذیت نکنید محل دفن بالا لیل (خدا نگهدارتان) بسم رب<<وصیت نامه بهمن صفری لیلی دیپلمه وظیفه>> من وصیت خود را با این روایت شروع می کنم . ؟ لامومن الا عند لقاء الله برای اهل ایمان آسایش وآرامش جزدر هنگام ملاقات پروردگار نیست . پدرم اگر از پیشت میروم هیچ نگران مباش که این راهی است که سرور آزادگان را آموخته . هدفمان ؟ که تالیفان را عمل کنیم ؟ از اسلام اینبار اگر بکشیم تکلیف را عمل کرده ایم و اگر گشته شویم تکلیف را عمل کرده ایم پیام شهید به همه عصرها و نسلها اینست یا بکشید (جهاد) ویا کشته شوید (شهادت)اسم بهمن شهرت صفری فرزند محمدیار شغل دیپلمه وظیفه مذهب اثنی عشری . والا که بیاری حق تعالی در جبهه نبرد حق وباطل ما سر سپرده آمریکا جنایتکار دشمن اصلی خلقها می جنگیم ؟ بر وظیفه شرعی چند کلمه ای بعنوان وصیت در سنگر نشسته ام که مرا بر این شده که امشب به مواضع لشکر کفار بعث عراق حمله خواهیم برد و آخرین نامه برای خانواده ام می نویسم و؟ به خدای بزرگ است باشد رستگار شدم و اولین ؟ به مادر ،اگر چه جبران زحماتت برایم محال است ولی ؟ خداودر سایه اسلام در جبهه حق و باطل با شعار لااله ال... اشهدان محمداٌ رسول ال... شهادت میدهم باشد که مدال شهادت من سینه تو نشانی از قدر دانی وتشکر است از تو، مادرم اگر ؟ من ؟ من فرزندت بودم ولی اولین ؟؟؟اعزام شدم ؟؟؟ مادرم مبادا برای من ماتم بگیری وسیاه بپوشی که این ؟ مرا می آزارد. شاد باش وشادمانی ؟ لباس شادی بپوش که من در راه دین جد بزرگوارم ؟ ومخصوص ترین از همه بخاطر حق محروم بی خانمان شده جان دادم. و زنده شدم وزندگی جاوید باشم سر بلند وبا افتخار زندگی کن من زنده ام وشما سد این افتخارم مادرم میدانم که در زندگی رنجها وزحمات زندگی ترا فلج کرده ومصیبتها کشیده ای داغ خواهران و عموم خانواده ات را دیده ای ولی شهید شدن من را مصیبت مگیر .مادرم من بخاطر خاک وطنم که بدست متجاوزان صدامیان ؟ خودم داوطلب این راه را انتخاب کردم و برای آخرین بار به شما گزارش می دهم مبادا برایم ماتم بگیری ومصیت زده باشی . هر کس پیشت میاید ناراحت نباشد خودت با روح خندان نو به آنها صبر بده پدرم منگاه نتوانسم اندکی از مسولیتهای بزرگی که به گردن من است انجام دهم و اکنون که بسوی میروم ؟؟؟ کی گر چه به عهده شما بود بلکه گسترده تر کنید .اگر چه زیر بار مسئولیت یک خانواتده کمرت خم گشته ولی باشد که با مدال افتخار شهادت من بر سینه ات سر بلند استوار شوی پدرم اگر از پیشت میروم هیچ نگران مباش . این راهیست که ؟ را به آن رهبری و هدایت می کند .هر گز برایم سیاه نپوش وماتم نگیرمبادا لحظه ای شادی از لبت رخت بربند که من از شادی تو شادم و از غم سخت نگرانم ؟ بندگی نکن و توسعه ای [توصیه ای] برای آخرت بر گیره پدرم آخرین کلام من بشما این است که برایم ترحیم نگیرید منظور این است که پول روزه خوانی ندهید وآن مقدار پول را به چند فقیر و یا جنگ زده بدهید من آسایش ترم .برادرانم(اسماعیل-رحمت-صمد) می دانم که برایتان سخت است ولی شما هم مانند آن چیزهائی که به پدرم و مادرم ذکر کردم .هرگز برایم گریه نکنید و افسوس نکشید و ما ؟ به روز مرگ چون تابوت من روان شد برایم گریه نکن و مگو دریغ دریغ و شما ؟ دارید به امید خداوند آنها را با نهایت کوشش به هدفتان برسانی و برای آخرین بار یک بار دیگر از طرف من صورتشان را ببوسید و همیشه شاد باشید و لبخند ؟ از خوشحالی شما خندان شود.برادران و عروسهای مهربان من،بالاخره سرنوشت؟؟؟ خواهرم (فریده) میدانم که با نبودن من در زندگی برایتان ؟؟؟ تو تا آنجا که می توانی به مادرم نصیحت و صحبت کن و خنده بکن تا به فکر نرود. برادران و خواهر کوچکم (علی-هادی-مهدی-حمید-بلور) شما هم در مدرسه پیش بچه ها شاد باشید و برای شادی روح من همیشه راستگو و درستکار باشد[باشید] و درسهایتان را خوب بخوانید و آقا و مادر را اذیت نکنید محل دفن بالالیل(خدانگهدارتان)

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد