ایرج لیلی نژاد

ایرج لیلی نژاد

نام: ایرج

نام خانوادگی: لیلی نژاد

نام پدر: حسین

تاریخ تولد: 1339/06/05

تاریخ شهادت: 1360/06/11

محل تولد: لاهیجان

محل مزار: لیل بالامحله

شهرستان محل پرونده: لاهیجان

QR Code ایرج لیلی نژاد

پنجم شهریور 1339، در روستای لیل از توابع شهرستان لاهیجان دیده به جهان گشود. پدرش حسینجان، کشاورزی میکرد و مادرش زرانگیز نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. کارگر بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. یازدهم شهریور 1360، با سمت آرپیجیزن در تپه قرآویز سرپلذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مدفن وی در زادگاهش واقع است.

وصیت نامه: به نام خدا. پدرم اگر از پیشت می روم هیچ نگران مباش این راهیست که سرور آزادگان به ما آموخته هدفهایمان این است که تکلیفهایمان را عمل کنیم تکلیفهای مان صیانت از اسلام است و اگر بکشیم تکلیف را عمل کرده ایم و اگر کشته شویم تکلیف را عمل کرده ایم پیام شهید به همه عصرها و همه نسلها اینست یا بکشید جهاد و یا کشته شوید شهادت . اسم ایرج شهرت لیلی نژاد فرزند حسینعلی جان شغل دیپلم وظیف مذهباثنی و عشری حالا که به یاری حق تعالی در جبهه نبرد حق و باطل با سر سپرده آمریکا جنایتکار دشمن اصلی خلقهای می جنگیم بنابر وظیفه شرعی چند کلمه ای بعنوان وصیت در تاریخ 60/2/1 در سنگر نشسته ام که قرار بر این شده که امشب به مواضع لشکر کفار بعث عرق حمله خواهیم کرد و آخرین نامه برای خانواده ام می نویسم و امیدم به خدا ی بزرگ است باشد که رستگار شوم . و اولین سخنم به مادر مادرم اگر چه جبران زحمات برایم محال است ولی به خواست خدا و در سایه اسلام در جبهه نبرد حق باطل با شعار لااله اله ا... اشهدان محمد رسول ا...شهادت می دهم باشد که مدال شهادت من بر سینه تو نشانه از قدردانی و تشکر است از تو مادرم گرچه من سومین فرزندت بودم ولی اولین نفر از فرزندان که به جبهه اعزام شد و در این راه برادران بر من مقدمند مادرم مبادا برای من ماتم بگیری و سیاه بپوشی که این سخت مرا می آزارد شاد باش . شادمان زی و لباس شادی بپوش که من در راه دین جد بزرگوارت مخصوصا وطنت و مخصوص ترین از همه بخاطر خلق محروم بی خانمان شده جان دادم و زنده شدم و زندگی جاوید یافتم و سربلند و با افتخار زندگی کن من زنده ام و شاهد این افتخارم مادرم میدانم که در زندگی رنجها و زحمات زندگی تو را فلج کرده و مصیبتها کشیده ای داغ برادران و عموم خانواده ات را دیده ای ولی شهید شدن من را مصیبت مگیر اگر چه در این زمان فرماندهان و روسای کارمند مردمی می باشند ولی بخاطر خاک وطنم ه به دست متجاوزان صدامیان افتاده خودم داوطلب این راه را انتخاب کردم و برای آخرین بار به شما گزارش می دهم مبادا برایم ماتم بگیری و مصیبت زده باشی هر کس پیشت می آید ناراحت باشند خودت با روح خندان تو به آنها صبر بده. پدرم من هیچگاه نتوانستم اندکی از مسئولیتهای بزرگی که به گردن من است انجام دهم و اکنون که بسوی خدا می روم مسئولیتهای خانه و زندگی گرچه به عهده شما بوده بلکه گسترده تر کنید اگرچه زیر بار مسئولیت یک خانواده 7 نفری کمرت خم گشته ولی باشد که با مدال افتخار شهادت من بر سینه ات سربلند و استوار شوی پدرم اگر از پیشت می روم هیچ نگران نباش این راهیست که انسان را به آن رهبری و هدایت می کند هرگز برایم سیاه نپوش و ماتم مگیر مبادا لحظه ای شادی از لبت رخت بر بندد که من از شادی تو شادم و از غمت سخت نگرانم شتابندگی نکن و توشه برای آخرین برگیر . برادرم حسن میدانم که برایتان سخت است ولی شما هم مانند آن چیزهایی که به پدر و مادرم ذکر کردم هرگز برایم گریه نکن و افسوس نکش بنا به گفته شاعر به روز مرگ چون تابوت من روان شد برایم گریه نکن و مگو دریغ دریغ. و شما نونهال های داری به آنید خدا آنها را با نهایت کوشش به هدفشان برسانی و برای آخرین بار سبک بال دیگر از طرف من صورتشان افسانه . لیلا کبری. بهمن آقا. را ببوسید همیشه شاد باشد و لبخند که دنیا هم از خوشحالی شما خندان شود عروس مهربانم گل بهار شما می خواستی لیلا خانم را عروس من درست کنید انشاا...عروس تورج خان می شود. برادر جان حسن آقا بالاخره سرنوشت من هم همین بود و گر نه زنده بودم جبران محبتها زحمات تو را نسبت به من پس می دادم. خواهرم زلیخا می دانم که با نبودن من در زندگی برایتان سخت و دشوار می باشد وای تو تا آنجا که می توانی به مادرم نصیحت کن و ما در راه هیچ موقع تنها نگذار که او از تنهایی رنج کمی برد و همیشه با مادرم صحبت کن و خنده بکن تا به فکر نرود مادر جان تو آرزوهای داری تو باید تورج جان و طهمورث جان را داماد کنی و دخترانتان را همچنین عروس کنی. تو باید پسر زاده ها و دختر زاده ها را بزرگ کنی مادر جان عروسی تورج خان را انجام بدهید و لباس شادی بپوشید آرزو داشتم در عروسی برادرم باشم چون نیکی از برادرانم عروسی کرده بود من کوچک بودم و عقل من مرا گواهی نمی داد که وظایف خودم را انجام دهم دوست داشتم در این عروسی باشم و مردم را مهمان نوازی کنم برادران و خواهران تورج . طهمورث . نسرین. شما هم در مدرسه پیش بچه ها شاد باشید و برای شادی روح مم همیشه راستگو و درستکار باشید و درسهایتان را خوب بخوانید و آقا و مادر را اذیت نکنید و در زندگی راه درست را انتخاب کنید و این را یقین بدان که همیشه حق پیروز است محل دفن بالا لیل . خدانگهدارتان "وصیت نامه ایرج لیلی نژاد دیپلمه وظیفه از جبهه سر پل ذهاب" پدرم اگر از پیشت می روم هیچ نگران مباش، این راهیست که سرور آزلدگان به ما آموخته. هدفمان این است که تکلیفمان را عمل کنیم. تکلیفمان صیانت از اسلام است و اگر بکشیم تکلیف را عمل کرده ایم و اگر کشته شویم تکلیف را عمل کرده ایم، پیام شهید به همه عصرها به همه عصرها و همه نسلها این است یا بکشی(جهاد) یا کشته شوید(شهادت) اسم ایرج شهرت لیلی نژاد فرزند حسینجان شغل دیپلمه وظیفه مذهب اثنی عشری حالا که به یاری حق تعالی در جبهه نبرد حق و باطل با سر سپرده آمریکا جنایتکار دشمن اصلی خلقهامی جنگیم بنا به وظیفه شرعی چند کلمه ای بعنوان وصیت در تاریخ 60/2/1 در سنگر نشسته ام که قرار بر این شده که امشب به مواضعه لشگر کفار بعث عراق حمله خواهیم برد و آخرین نامه برای خانواده ام می نویسم و امیدم به خدای بزرگ لست باشد که رستگار شوم. و اولین سخنم به مادر، مادرم. اگر چه جبران زحماتت برایم محال است ولی به خواست خدا و در سایه اسلام در جبهه نبرد حق علیه باطل با شعا لا اله ال... اشهد ان محمد رسول ا... شهادت می دهم باشد که مدال شهادت من بر سینه تو نشانی از قدر دانی و تشکر است از تو. مادرم گرچه من سومین فرزندت بودم ولی اولین نفر از فرزندان که به جبهه اعزام شد و در این ره برادران بر من مقدمند مادرم مبادا برای من ماتم بگیری و سیاه بپوشی که این سخت مرا می آزارد. شاد باش و شادمان زی و لباس شادی بپوش که من در راه دین جد بزرگوارت مخصوصا وطنت و مخصوصترین از همه بخاطر خلق محروم بی خانمان شده جان دادم. و زنده شدم و زندگی جاوید یافتم. سربلند و با افتخار زندگی کن من زنده ام و شاهد این افتخارم. مادرم می دانم در زندگی رنجها و زحمات زندگی تو را فلج کرده و مصیبت ها کشیده ای و داغ برادران و عموم خانواده ات را دیده ای ولی شهید شدن من را مصیبت مگیر اگر چه در این زمان فرماندهان و رئوسای کار ضد مردمی می باشند ولی به خاطر خاک وطنم که بدست متجاوزان صدامیان افتاده خودم داوطلب این راه را انتخاب کردم و برای آخرین بار به شما گزارش می دهم مبادا ابراهیم ماتم بگیری و مصیبت زده باشی. هرکسز پیشت می آید ناراحت باشند با روح خندان تو به آنها صبر بده پدرم من هیچگاه نتوانستم اندکی از مسئولیتهایی بزرگی که بر گردن من است انجام دهم و اکنون که بسوی خدا میروم مسئولیت خانه و زندگی گرچه به عهده شما بود بلکه گسترده تر کنید. اگرچه زیز بار مسئولیت یک خانواده 7 نفری کمرت خم گشته ولی باشد که با مدال افتخار شهادت من بر سینه ات سربلند و استوار شوی. مادرم اگر از پیشت می روم هیچ نگران نباش. این راهیست که انسان را رهبری و هدایت می کند. هرگز برایم سیاه نپوش و ماتم نگیر مبادا لحظه ای شادی از لبت رخت بربندد. که من از شادی تو شادم و از غمت سخت نگرانم شتابندگی نکن و توشه برای آخرت برگیر. پدرجان آخرین کلام من به شما این است که برایم ترحیم نگیر منظور این است که پول روزه خوانی ندهید و آن مقدار پول را به چند فقیر و یا جنگ زده بدهید من آسایش ترمو برادرم (حسن) میدانم که برایتان سخت است ولی شما هم مانند آن چیزهایی که به پدر و مادرم ذکر کردم. هرگز برایم گریه نکن و افسوس نکش بنا به گفته شاعر: به روز مرگ چون تابوت من روانه شد برایم گریه نکن و مگو دریغ دریغ و شما نونهالهائی داری به امید خدا آنها را با نهایت کوشش به هدفشان برسانی. و برای آخرین بار ، یک بار دیگر از طرف من صورتشان(افسانه-لیلا-کبری-بهمن آقا) زا ببوسید همیشه شاد باش و لبخند که دنیا هم از خوشحالی شما خندان شود. عروش مهربانم (گلبهار) شما می شخواستی لیلا خانم را عروس من درست کنید. انشاال... عروس تورج خان میشود. ابرادرجان حسن آقا بالاخره سرنوشت من هم همین بود. وگرنه زنده بودم. جبران محبتها و زحمات ترا نسبت به من پس می دادم. خواهرم(زلیخا): میدانم که با نبودن من در زندگی برایتان سخت و دشوار می باشد ولی تو تا آنجایی که می توانی بمادرت نصیحت کن. و مادر را هیچ موقع تنها نگذار که او از تنهایی رنج می برد. همیشه با مادرم صحبت کن و خنده بکن که به فکر نرود. مادر جان تو آرزوهای داری . تو باید تورج خان و طهمورث خان را داماد کنی و دخترانت را همچنین عروس کنیو تو باید پسرزاده ها و دخترزاده ها را بزرگ کنی. مادر جان عروسی تورج خان را انجام بدهید و لباس شادی بپوشید. آرزو داشتم در عروسی برادرم باشم چون یکی از برادرانم عروسی کرده بود من کوچک بودم و عقل من گواهی نمی داد که وظایف خودم را انجام دهم. دوست داشتم در این عروسی باشم و مردم را مهمان نوازی کنم. برادران و خواهرم(تورج-طهمورث-نسرین) شما در مدرسه پیش بچه ها شاد باشید و برای شادی روح من همیشه راستگو درستکار باشید و درسهایتان را خوب بخوانید و آقا و مادر را اذیت نکنید. و در زندگی راه درست را انتخاب کنید و اینرا یقین بدان که همیشه حق پیروز است. محل دفن با لا لیل (خدانگهدارتان).

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد