ابراهیم شعبانی بارکوسرائی

ابراهیم شعبانی بارکوسرائی

نام: ابراهیم

نام خانوادگی: شعبانی بارکوسرائی

نام پدر: حسن

تاریخ تولد: 1346/01/12

تاریخ شهادت: 1367/04/22

محل تولد: لاهیجان

محل مزار: بارکوسرا

شهرستان محل پرونده: لاهیجان

QR Code ابراهیم شعبانی بارکوسرائی

دوازدهم فروردین1346، در روستای بارکوسرا از توابع شهرستان لاهیجان چشم به جهان گشود. پدرش حسن، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و دوم تیر 1367، در بمباران شیمایی فکه به شهادت رسید. مدفن وی در زادگاهش واقع است.

بسم ا...الرحمن الرحيم
وصيت نامه:
به نام خالق هستي و نيستي كه تا عروج عشق مرا هدايت كرد و به نام آن آفريننده روزگار كه ارزش زندگي را جانان داد پذيرد  سوگ نابودي را به ياد آن خداي كه مرا آفريد و به ياد آن روزي كه به دنيا چشم گشود تا به روزي چشم ببندم مادرم اين نامه را از فرسنگها راه دور براي تو و پدر عزيزم كه همچون يك دوست بود مي نويسم نامه اي كه از پشت سنگرهاي شني از ديد رگبار مسلسل از جلو تانكهاي خون آشام و از بغل دوستاني همچون برادر اميدوارم بتوانم جاي خالي مرا با برادرم امير پر كنيد و از ديدار روي شما آرزويي است كه در دل دارم مادر من در خانه شما را ناراحت مي كردم ببخشيد كه از جا در رفته عصباني مي شدم مادرم وقتي شما را كه در آن لحظات از سر كار مي آمدم مادر خستگي من با ديدن شما مي ريخت  ولي نمي دانم اينجا خستگي خود را با ديدن  كي از بين ببرم پدرجان مرا ياد كن كه تو را اذيت مي كردم و تو سر  من فرياد مي كشيدي آن لحظه اي كه با موتور  تو با هم به خيابان مي رفتيم من اينجا هرگز نمي توانم دوران خوب جواني را فراموش كنم مادر و پدر جان اگر  من برگشتم آرزو دارم از زندگي نهايت استفاده را بكنم ولي انگار در دلم هواي پريدن هست انگار كوهي بر دل من هست  كه نمي توانم پرم از خدا بخواهيد كه برادرم امير و افشين و اميد مثل من بار نيايد چون هر وقت خانه بودم دلتان را درد مي آوردم و نبايستي آنها  اين كار را بكنند بايستي بهشان ياد بدهيد كه در هر كاري كه شروع مي كنند موفق باشند ياد بگيرند مثل من در نزد استاد آموزش ببينند مادر اگر دگر آرزوي  ديدار در دلم بماند مادر پس به دست آرزوهاي خود مرا بسپاريد ناراحت نباشيد چون تو باز هم امير و افشين و اميد كوچولو را داري كه ابراهيم بسازي ولي آنهايي كه كسي را ندارند اولي بسازند چه كنند. مادر و پدر عزيزم در آخرين روزهاي زندگي مرا به دست خويش بسپارند و ياد دوران خوب مرا ياد آوريد روزي كه با معدل خوب از مدرسه آمدم ولي گذشت كه حيف گذشت آن روزگار حيف گذشت عمر بي ثمره من مادر زندگي همچون گلي مي ماند و با دست گل زني پرپر مي شود آن گل كه  پر پر نگردد دانه بهشت است و اين روزگار دور مرا به خواب مي سپارد اين مدت 19 سال براي من انگار يك نصف روز بود زود گذشت كه حتي  فرصت ديدار دل يار  نداشتم مادر آرزوي تو ديدار عروس  تو بود از من راضي شو كه آن زندگي نهايت استفاده را بكنم ولي حيف اين دل مرا به خود نمي سپارد اگر  مادر  تو بر مزارم گريه  كني ديگر از شوق جهان ديدن به پرهيز ولي اگر خوشحال باشي كه من راحت تر در اين آرامگاه استراحت م كنم مادر و پدر 3 سال به مدت يك عمر برايم بود كه در پيش استاد خود كار ياد گرفتم و آن مدت يك سال كه استاد كار بودم براي  من نهايت خوشبختي بود ولي عمر زودگذر مرا فرصت ديگر نداد تا بار ديگر بتوانم از كار خود استفاده كنم از فرصت خود استفاده كنم دوست دارم بر مزارم بنويسي تو ؟؟؟تو پرآوازه بار حمالان به دوش  خود كشيدي عاري نيست زير بار منت نامرد رفتن عار هست گر دست به راه دوست افكندي  تو بار ديگران را    بس بشمار لحظه هاي عمر خود را     امشب در و ديوار انگار خواب جهالت دارد   مستي راه مرا عمر و وصالت دارد     ديده  خويش كه به گشو دم مرا در سر دام بلاديده شدم از جهالت به سر خويش  مرا نامه ديگر نتوان به نوشتن. فرزنداني كه در فقر و بدبختي  بزرگ شده اند بغل من مادريك مسافر بودم كه در پيشتان مهمان بوده ام و اما حالا فرصت آن مهماني به پايان رسيد .67/4/22. خدايا بار ديگر مرا از خويشتن ساختي و بساز كه تو را ياد كنم و از نغمه خويش بسازم نامه عمر را كه سراسر جهالت است. دلم بيزار از كوه زمان است     بينم زمان ا دل كيست. مادر و پدر دوست دارم شما برادرانم را مثل من به پروران و از آنها مردي بسازيد كه در طليعه شيرين خويش بشناسيد خداي خود را و خواهرم را دختري سر به زير وزن زندگي بسازيد اميدوارم كه در جهان آخرت با خيالي خوش كه برادرم موفق در كار خود گردد استراحت كنم . مادر و پدر من عزيزترين كسان من شما هستيد ببخشيد كه گاهي اوقات بيجا از كوره در مي روم چه كنم اعصاب ندارم من را ببخشيد مادر شيرت را بر من حلال كن پدر تو هر شب  ؟؟؟بر مزارم بنشين و دم گير و به ياد دوران پدري و پسري كه همچون دو دوست بودند از دوستان مي خواهم كه در اين لحظات عمر كوتاه قدر جواني و قدر  زندگي را بدانند والسلام عليكم و رحمته الله و بركاته 
 

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد