شاپور آهنی

شاپور آهنی

نام: شاپور

نام خانوادگی: آهنی

نام پدر: بهمن

تاریخ تولد: 1339/01/01

تاریخ شهادت: 1360/06/03

محل تولد: آستارا

محل مزار: استارا(گلزارشهداء)

شهرستان محل پرونده: آستارا

QR Code شاپور آهنی
یکم فروردین 1339، در شهرستان آستارا دیده به جهان گشود. پدرش بهمن، کارگر بود و مادرش غنچه(فوت1357) نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هشتم شهریور 1360، در کرخه دزفول بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شکم، شهید شد. مدفن وی درگلزار شهدای زادگاهش واقع است.
وصیتّنامه اوّلین وصیتنامه شهید شاپور آهنی در مأموریت کردستان. خرداد 1359 بسم الله القاصم الجبارین لکل مذهب رهبانیه و رهبانیإهذا المذهب الجهاد پیامبر اسلام" هر مذهبی رهبانیتی دارد و رهبانیت مذهب من جهاد است. اذا قیل لهم اتقوا ما بین ایدیکم و ما خلفکم للعکم ترحمون و ما تأیتهم من ایة من ایات ربهم الا کانوا عنها معرضین. من براهی میروم که خدایم در قرآن فرموده است و من وهله اول باید از پدر و مادرم که در بزرگ کردن من با هزار زحمت و بدبختی از هیچ فداکاری دریغ ننمودند تشکر کنم وقتی دستهای پینه بسته خود را به سروصورتم میکشیدند مرا آسایشی کامل میداد هر چند که من در برابر این زحمات خدمتی نتوانستم بکنم من از آنان درس بزرگی را آموختم درس مبارزه با کفر و مبارزه با کسانیکه به اسلام و میهنم خیانت کنند. ای پدر و ای مادر ـای شما ای مسئولان جسد مرا به شهرم ببرید ـ حتی اگر تکه تکه شده باشم و یا جسدم سوخته باشد و حتی اگر یک تکه استخوان از من باقی بماند و یا تابوتی خالی، اما ببرید، از آن ناراحت نباشید که پدر و مادرم ناراحت باشند، زیرا آنان به راه من معتقدند ـ با رفتن جسد من و امثال من به آستارا شاید آنانیکه از اسلام و متکب پربارش بویی نبرده اند متأثر باشند. ای امت مسلمان مواظب اسلام باشید و مواظب ایران باشید و با کفّاران بجنگید که پیروزی با مسلمین است که قرآن نیز آن را به ما وعده داده است پیروز باد جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی * برقرار باد حکومت اسلام بر جهان * پیروز باد تمام مستضعفان و ستمدیدگان و امّت کُرد ما خواهران و ای برادرانم اگر در حضورتان اشتباه کرده ام مرا ببخشید و اگر میخواهید روح مرا شاد کنید، در شهادتم و بر سر قبرم گریه نکرده و شاد باشید تا دشمنانتان بدانند که با اعتقاد و ایمان و اختیار این راه را یعنی شهادت را انتخاب کرده ایم و بدانند راهی که میرویم راه سرور شهیدان حسین بن علی و تمام شهدای راه حق است باری شاید قطره خون ناچیز من درخت تنومند و سربلند اسلام و نهال کوچک انقلاب اسلامی را در آبیاری کمک کند این پیام من به همه برادران و خواهران است که اسلام را دریابند و راهی روند که حسین بن علی رفت راهی که مردن در آن پیروزی است، همانطور که دکتر شریعتی فرمود، هر مردن رفتن نیست و هر ماندن بودن نیست، زندگانیتان را با مادیات پر نکنید و به اسلام بیندیشید که اسلام جوابگوی تمام نیازهاست. من در این لباس مقدس سربازی و در مسیری که میروم 99% مرگ وجود دارد ولی چه لذت بخش است که انسان در راه خدا و اسلام و میهنش کشته شود من تنها دعایی که میکنم آن است که خدایا در این میدان جنگ تیری که از سلاح من خارج می شود، درست به قلب کسی بخورد که واقعا" دشمن مکتب و میهن من است و اگر تیر من به کسانیکه با اجبار و یا ساده لوحی رودرروی سپاه اسلام ایستاده اند اصابت کند خدایا نگذار و اگر قابل هدایتند بگذار من بمیرم و آنان به مانند و اسلام را بشناسند. و شما ای مسئولان جسد مرا به شهرم ببرید حتی اگر تکه تکه شده باشم و یا جسدم سوخته باشد و حتی اگر یک تکه استخوان از من باقی بماند و یا تابوتی خالی اما ببرید از آن ناراحت نباشید که پدر و مادرم ناراحت باشند زیرا آنان به راه من معتقدند با رفتن جسد من و امثال من به آستارا شاید آنانی که از اسلام و مکتب پر بارش بویی نبرده اند متآثر باشند ای امت مسلمان مواظب اسلام باشید و مواظب ایران باشید و با کفاران بجنگید که پیروزی با مسلمین است که قرآن نیز آن را به ما وعده داده است پیروز باد جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی برقرار باد حکومت اسلام بر جهان پیروز باد تمام مستضعفان و ستمدیدگان و امت کرد ما خرداد 1359 کردستان سرباز جانباز اسلام شاهپور آهنی دوّمین وصتینامه شهید شاپور آهنی در مأموریت خوزستان وصیّت نامه من در مأموریت مرزی خوزستان از لشکر 2 پیاده مرکز ـ گردان پنجم، گروهان سوّم ـ بتاریخ 1359/7/2 در ساعت :13:00 بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر خمینی رهبر کبیرمان ـ درود فراوان به روح پاک شهیدان اسلام سلام بر خانواده گرامیم ـ خانواده ای که با هزاران زحمت و ذلّت در پرورش من کوشا بودند تا من در چنین موقعی به اسلامم و به ایران عزیزم خدمت کنم و با کفّار ضدّ اسلام بجنگم و در راه پیروزی مستضعفان بکوشم. من در حالی وصیتنامه می نویسم، میبینم چیزی ندارم که وصیت کنم، نه برای گفتن و نه برای اهداء، جز جان بی ارزشی که باید در اختیار اسلامم ـ میهنم و ملّتم قرار بدهم. امّا دو موضوع را وصیّت میکنم که جسد مرا در شهر خودم دفن کنید حتی اگر بدنم تکّه تکّه شده باشد. حتی اگر یک بند انگشت از من باقی بماند. هر لحظه آرزو دارم که در راه اسلام جانم را از دست بدهم و مزار من نشانه ای از هزاران ظلم و تجاوز جنایتکاران باشد و رسواگر اعمال و رفتارشان و موجب تحریک شرف و غیرت و نفرت مردم شهرم بر علیه آنها گردد. و حالا چند کلمه ای با خانواده ام سخن دارم ـ که پدرم ـ مادرم ـبرادران و خواهرانم ـ در صورت شهادت من ناراحت نباشید (مُردن پایان زندگی نیست بلکه تحولی است در زندگی) و خواهش من اینست که بر مزارم گریه نکنید. چون با این کار دشمنان را خوشحال میکنید شاد باشید و افتخار کنید که من درسی که از مکتب حسین (ع) آموختم، اجرا میکنم و اکنون در سرزمینی هستم که حسین (ع) در کنار آن در راه اسلام جنگیده و شهید شده ـ آرزوی آنرا دارم که پرچم خونین لااله الا الله را در زیارت تربت پاک سید الشهداء برقرار نموده و آنگاه شهید شوم. افتخار کنید براینکه شما علاوه بر زحماتتان در این انقلاب ـ کسی را نیز برای اسلام قربانی دادید. آری مادرم تو بمن درس سربلند زیستن دادی و در این موقعیت که رهبر کبیرمان دستور میدهد ـ لبیک میگویم. وقتی میبینم جوانان و پیرمردان داوطلبانه برای پیروزی اسلام و ایران در جبهه ها حاضر می شوند. تکان میخورم و میلرزم که این وظیفه سربازی من است. در صورت خوشحالی شما روح من شاد خواهد بود. اما مرا تنها نگذارید. به امید پیروزی اسلام بر تمام سرزمینهای کفر و تجاوزگر و حکومت دوّمین وصیتنامه شهید شاپور آهنی در مأموریت خوزستان وصیت نامۀ من در مأموریت مرزی خوزستان از لشگر 2 پیادۀ مرکز -گردان پنجم .گروهان سوّم.بتاریخ 1359/7/2 در ساعت 00 13 بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر خمینی رهبر کبیرمان -درود فراوان به روح پاک شهیدان اسلام سلام بر خانواده گرامیم-خانواده ای که با هزاران زحمت و ذلّت در پرورش من کوشا بودند تا من در چنین موقعی به اسلامم و به ایران عزیزم خدمت کنم و با کفّار ضدّ اسلام بجنگم و در راه پیروزی مستضعفان بکوشم. من در حالی وصیتنامه مینویسم،می بینم چیزی ندارم که وصیت کنم.نه برای گفتن و نه برای اهداء.جز جان بی ارزشی که باید در اختیار اسلامم-میهنم و ملتم قرار بدهم.امّا دو موضوع را وصیّت میکنم که جسد مرا در شهر خودم دفن کنید حتی اگر بدنم تکّه تکّه شده باشد.حتی اگر یک بند انگشت از من باقی بماند. هر لحظه آرزو دارم که در راه اسلام جانم را از دست بدهم و مزار من نشانه ای از هزاران ظلم و تجاوز جنایتکاران باشد و رسواگر اعمال و رفتارشان و موجب تحریک شرف و غیرت و نفرت مردم شهرم بر علیه آنها گردد. و حالا چند کلمه ای با خانواده ام سخن دارم.که پدرم-مادرم،برادران و خواهرانم .در صورت شهادت من ناراحت نباشید (مردن پایان زندگی نیست بلکه تحولی است در زندگی) و خواهش من اینست که بر مزارم گریه نکنید.چون با این کار دشمنان را خوشحال میکنید.شاد باشید و افتخار کنید که من درسی که از مکتب حسین(ع) آموختیم.اجرا میکنم و اکنون در سرزمینی هستم که حسین(ع) در کنار آن در راه اسلام جنگیده و شهید شده-آرزوی آنرا دارم که پرچم خونین لااله الا الله را در زیارت تربت پاک سیدالشهداء برقرار نموده و آنگاه شهید شوم. افتخار کنید براینکه شما علاوه بر زحماتتان در این انقلاب -کسی را نیز برای اسلام قربانی دادید.آری مادرم تو بمن درس سربلند زیستن دادی و در این موقعیت که رهبر کبیرمان دستور میدهد.لبیک میگویم .وقتی می بینم جوانان و پیرمردان داوطلبانه برای پیروزی اسلام و ایران در جبهه ها حاضر میشوند.تکان میخورم و میلرزم که این وظیفۀ سربازی من است.در صورت خوشحالی شما روح من شاد خواهد بود.امام را تنها نگذارید.بامید پیروزی اسلام بر تمام سرزمینهای کفر و تجاوزگر و حکومت مستضعفین بر مستکبرین و به امید گسترش جمهوری اسلامی در سرتا سر جهان. انشاءِ ا... اوّلین وصیتنامۀ شهید شاپور آهنی در مأموریت کردستان . خرداد 1359 بسم الله القاصم الجبارین لِکَّلِ مَذهَبٍ رُهبانیّه و رُهبانِیَّهُ هذّا المَذهَبُ الجَهاد. (پیامبر اسلام) اِذا قیلَ لَهُم اتِّقُوا ما بَینَ اَیدیکُم و ما خَلفَکُم لَلَعَکُّم تُرحَمونَ وَ ما تأتیهِم مِن آیَهٍ مُن آیاتِ رَبِّهِم اِلّا کانُوا عَنها مُعرِضینَ. من براهی می روم که خدایم در قرآن فرموده است و من وهلۀ اول باید از پدر و مادرم که در بزرگ کردن من با هزار زحمت و بدبختی از هیچ فداکاری دریغ ننمودند تشکر کنم وقتی دستهای پینه بستۀ خود را به سر و صورتم می کشیدند مرا آسایشی کامل می داد هر چند که من در برابر این زحمات خدمتی نتوانستم بکنم من از آنان درس بزرگی را آموختم درس مبارزه با کفر و مبارزه با کسانی که به اسلام و میهنم خیانت کنند. ای پدر و مادر -ای خواهران و ای برادرانم اگر در حضورتان اشتباه کرده ام مرا ببخشید و اگر می خواهید روح مرا شاد کنید،در شهادتم و بر قبرم گریه نکرده و شاد باشید تا دشمنانتان بدانند که با اعتقاد و ایمان و اختیار این راه را یعنی شهادت را انتخاب کرده ایم و بدانند راهی که می رویم راه سرور شهیدان حسین بن علی و تمام شهدای راه حق است باری شاید قطره خون ناچیز من درخت تنومند و سربلند اسلام و نهال کوچک انقلاب اسلامی را در آبیاری کمک کند.این پیام من به همۀ برادران و خواهران است که اسلام را دریابند و راهی روند که حسین بن علی رفت راهی که مردن در آن پیروزی است،همانطور که دکتر شریعتی فرمود،هر مردن رفتن نیست و هر ماندن بودن نیست،زندگانیتان را به مادیات پر نکنید و به اسلام بیندیشید که اسلام جوابگوی تمام نیازهاست.من در این لباس مقدس سربازی و در مسیری که می روم 99% مرگ وجود دارد ولی چه لذت بخش است که انسان در راه خدا و اسلام و میهنش کشته شود من تنها دعایی که می کنم آن است که خدایا در این میدان جنگ تیری که از سلاح من خارج می شود،درست به قلب کسی بخورد که واقعاً دشمن مکتب میهن من است و اگر تیر من به کسانی که با اجبار و یا ساده لوحی رو در روی سپاه اسلام ایستاده اند اصابت کند خدایا نگذار و اگر قابل هدایتند و بگذار من بمیرم و انان بمانند و اسلام را بشناسند و شما ای مسئولان جسد مرا به شهرم ببرید-حتی اگر تکه تکه شده باشم و یا جسدم سوخته باشد و حتی اگر یک تکه استخوان از من باقی بماند و یا تابوتی خالی،اما ببرید،از آن ناراحت نباشید که پدر و مادرم ناراحت باشند ،زیرا آنان به راه من معتقدند-با رفتن جسد من و امثال من به آستارا شاید آنانیکه از اسلام و مکتب پر بارش بویی نبرده اند متأثر باشند. -ای امت مسلمان مواظب اسلام باشید و مواظب ایران باشید و با کفّاران بجنگید که پیروزی با مسلمین است که قرآن نیز آن را به ما و عده داده است،پیروز باد جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی. -برقرار باد حکومت اسلام بر جهان -پیروز باد تمام مستضعفان و ستمدیدگان و امّت کرد ما خرداد 1359 کردستان سرباز جانباز اسلام-شاپور آهنی

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد