در دستنوشته شهید محمدحسین جمشیدی، یک نکتهای توجه خیلیها را به خود جلب کرده است؛ دوست داری ۱۰ سال آینده کجا در حال خدمت باشی؟ «دوست دارم مزار شهدای رشت خوابیده باشم»؛ موضوعی که شاید شهد حضور مضجع و مرقد شریف شهید را در دیار پدری از مشتاقانش گرفت.از شهید پرسش شد که نظرت در مورد آموزش را بنویس؛ نوشته است: «بیشتر اینکه نظامی شدن را یاد بگیریم، داریم صبر و حوصله یاد میگیریم»؛ شاید همین تمرین صبر و حوصله است که پلیس را به سمت اجتماعی شدن و خدمت بیشتر به مردم هول میداد، در کشف جرایم، در کشف سرقت، در جهت تأمین نظم و امنیت!یا از او خواسته شده تا یک آرزو برایش کنند؛ نوشته است: «هرچه از خدا خواهی بهت بده». «و میگه برای بهترین رفیقات آرزوی شهادت کن؛ من برای تو آرزو میکنم و تو هم یادت نره آرزو کنی». از صاحب برگه اثر واضحی نیست، چه رفیق خوبی داشت محمدحسین! شاید شهادت را او برایش خواسته است؛ شاید در یکی از همین ایام فاطمیه که در آن هستیم!شهید محمدحسین جمشیدی در پایان برگه هم پس از یک مزاحی به راحتی از دوستش دلنکنده و توجهاش را به عبارت پایین صفحه هم جلب کرده است: «چنانچه به خورشید نگاه کنی، سایهای نخواهی یافت.» این یعنی اگر هدف خدا به عنوان چشمه نور باشد، به آن خواهی رسید؛ این یعنی پلیس آگاه، این یعنی شهید آگاهی!