علی اصغر جوادی لاکسار

علی اصغر جوادی لاکسار

نام: علی اصغر

نام خانوادگی: جوادی لاکسار

نام پدر: محمدتقی

تاریخ تولد: 1342/02/17

تاریخ شهادت: 1365/02/10

محل تولد: صومعه سرا

محل مزار: لاکسار

شهرستان محل پرونده: صومعه سرا

QR Code علی اصغر جوادی لاکسار
هفدهم اردیبهشت 1342، در روستای لاکسار از توابع شهرستان صومعه سرا به دنیا آمد. پدرش محمدتقی، کشاورز بود و مادرش شکوفه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت 1365، در فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.
بسمه تعالی بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان "وصیت نامه شهید علی اصغر جوادی" خدمت پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهران گرامیم سلام عرض می کنم. چند کلمه ای بعنوان وصیت نامه برای شما عزیزان بازماندگان می نویسم. خدایا خود شاهد این ماجرایی که قلم من یارای نوشتن به کلمات نیست تا وصیت نامه بنویسیم. اما پناه بر تو ای خدا. خدایا مردن حق است اما در جوانی مردن خیلی مشکل است. خدایا خود رحمی بر پدر و مادرم بکن. راضی ام به رضای تو. فقط تنها امید من هستی. چون روزی مرا بعنوان امانت باین دنیای فانی دادی و روزی هم خواهی گرفت. اما خدایا در این دنیای فانی هیچ آرزوی دنیوی نداشتم و در زندگیم یک آرزو داشتم آن هم این بود که بعداز اتمام خدمت، خدمتگزار پدر و مادرم باشم. چون پدر و مادرم در حق من خیلی زحمت کشیده اند و مخصوصاً چند سال است که به آنها خیلی رنج دادم. اما برای رضای تو و بخاطر تو رفتم. دو سال در بسیج زحمت کشیدم و داوطلبانه به جبهه مریوان و جنوب اعزام شدم و خدایا فقط انتقام آنهائی را بگیر که مارک ضدخدایی و کمونیست بودن به افراد می چسبانند. و ای بی شخصیتها و یا شرابخواران که عرق را لیوانی نمی خورید و با شیشه می خورید و به انسانهای پاک و صادق وصله می چسبانید و خداوند شما را نیامرزد. پدر و مادر عزیز و مهربانم بخدا قسم دلم خیلی برایتان تنگ شده، اما در نامه هایم از درد و دل برایتان نمی نوشتم که باعث ناراحتی شما باشد. همه را در دلم نگه می داشتم. من این دومین وصیت نامه است که برای شما عزیزان می نویسم. اولین وصیت نامه ام با وسیله هایم در اثر بمباران از بین رفت و دوباره تصمیم گرفتم تا وصیت نامه بنویسم و اما خوابهایی که میدیدم، دلم قرار نگرفت که لااقل چند کلمه ای بعنوان وصیت نامه برایتان ننویسم. در اثر بمباران سه عدد ترکش بر بدنم اثابت کرد، ولی چون آخرین برد نهائی ترکش بود به حمد خداوند بخیر گذشت. خدایا خود شاهد این ماجرا بودی. مرگ را جلوی چشمانم مجسم دیدم و تمام فامیلان و آشنایان بنظرم آمدند و شروع بخواندن اشهد کردم. خدایا کسی را در دوروبرم نمی دیدم و باز ذکر اشهد سردادم. خدایا شهید عزیز ما جعفر هم در روز شهادت کسی در دوروبرش نبود. که همچنین جان به جانان داد که من خواهم داد و چون در اثر بمباران موج کمرم را گرفته بود، بی حس افتادم و باور نمی کردم که زنده هستم. سرم را بلند کردم که دست و پا دارم، دیدم به یاری خداوند صحیح و سالم هستم. گفتم خدایا هزار بار شکرت دلت یا برای من سوخته و یا شما عزیزان. اما شبها خواب راحت نمی توانم بکنم. امیدی برای زنده بودن ندارم چون خوابم را دیده ام. پدر و مادر عزیز؛ مرا حلال کنید و از من راضی باشید چون باعث رنج دادن شما شدم. اما نمی گویم که برایم گریه نکنید. حق دارید برایم گریه کنید چون 23 سال برایم زحمت کشیدید. هنوز از من بهره ای ندیده اید. ولی گریه شما همیشه بخاطر من نباشد و بیاد بدن پاره پاره عزیزانی که چگرگوشه مادران در بیابانها افتاده و هنوز مادرانشان چشم براه عزیزانشان هستند و اما تو ای مادر حلالم کم و مرا ببخش و بر گردنم حق زیادی داری و چون از اول کوچکی تا بحال بجز رنج بهره ای از من ندیده ای. والسلام خداحافظ همگی شما فرزند شما: علی اصغر جوادی

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد