بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامه صفر علی اسدی
بنام خداوند در هم کوبنده ستمگران
اوّل از همه سخنم با شما پدر و مادر مهربانم، چند سال که زحمت من را کشیده اید و مرا به این جا رسانیده اید، امیدوارم که در این دوران مرا بخشیده باشید ، چون راه من راهی است که تمام ملت ایران دارند ادامه می دهند من هم یکی از آنها می باشم . من در دوران زندگی خود شاید یک کاری برای خدا انجام نداده باشم تا این کار من که دارم در راه خدا انجام می دهم بلکه پیش خدای بزرگ سرافراز گردم، پدر و مادر مهربانم شما برای من زحمت کشیده اید و مرا به این درجه رسانده اید تا در راه دین و دفاع از وطن خود جان بسپارم. امیدوارم که بعد از شهادتم هیچ درباره من ناراحت نباشید و از شما این راه می خواهم که بعد از شهادتم هیچ برای من گریه نکنید و لباس سیاه نپوشید و من اینها را از شما می خواهم امّا مادر جان من که از علی اکبر عزیزتر نیستم و این [؟][؟] بنابراین راه آن بزرگوار را انتخاب کرده ام تا فردای قیامت پیش خدای بزرگ و پیش حضرت علی اکبر سربزیر نباشم پدر جان و مادر مهربانم، من چیزی که از شما می خواهم این است که ، اگر روزی برادر کوچکم بزرگ شده و [؟] او را هم به راه من هدایت کنید تا [؟] از دین خود و از وطن خود دفاع کند و امّا یک [؟] وصیّت دارم به خواهرانم بعد از شهادتم مادرم را تنها نگذارید و از خواهر بزرگم می خواهم که مادرم را پیش خودش نگهداری کند، و نگذارد که مادر [؟] تنهایی بسر برد، پدر مهربانم و مادر بهتر از جانم اگر افتخار شهادت نصیبم من شد، مادرم [؟] به تمام فامیلهای من بگویید که بعد از شهادتم گریه نکنند و از من راضی باشند و لباس سیاه [؟] برای من نپوشند، چون دوست ندارم. که کسی بخاطر من لباس سیاه بپوشند . مادر جان شیرت را [؟] حلالم کن چون که این بزرگترین هدیه ای است که شما مادر، به من داده اید .مادر تو در پیش من بزرگترین مقام و ارزش را داری و من تو را بیشتر از همه کس دوست دارم.
پدر جان دیگر سفارش نمی کنم جان تو و جان مادرم
درود بر خمینی مرگ بر صدام کافر
روز دوشنبه مورخه 1360/2/28