کاظم امدادی بلگوری

کاظم امدادی بلگوری

نام: کاظم

نام خانوادگی: امدادی بلگوری

نام پدر: فریدون

تاریخ تولد: 1343/06/24

تاریخ شهادت: 1365/06/10

محل تولد: صومعه سرا

محل مزار: بلگوربالا

شهرستان محل پرونده: صومعه سرا

QR Code کاظم امدادی بلگوری

بیست و چهارم شهریور 1343، در روستای بلگور از توابع شهرستان صومعه سرا به دنیا آمد. پدرش فریدون، کشاورز بود و مادرش همایون نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته انسانی درس خواند. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. پاسدار بود. دهم شهریور 1365، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به سر وکمر، شهید شد. مدفن وی زادگاهش واقع است.

وصیت‌نامه شهید کاظم امدادی

با دود[1] فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با سلام بر تمامی شهیدان و با سلام بر تمامی رزمندگان جان بر کف که خون خود را نثار اسلام نموده و می‌کنند و با سلام بر شما پدر و مادر گرامی که برایم زحمات فراوانی کشیده و مرا تا به اینجا رسانیده‌اید و افتخار کنید که چنین فرزندی را به اسلام و در راه اسلام به ملکوتی[که جهان] ...[2] را آفریده و سرنوشت تمام انسانها دست اوست. هدیه نموده‌اید و این افتخاری است بس بزرگ که نصیب شما گشته و هیچ ناراحت من نباشید. چون خواست خدا بود که من در راه او شهید شوم. و واقعاً خوشحال هستم که چنین مقامی را در پیش روی خود می‌بینم درست است که شما برایم [زحمات][3] بسیار بسیار بزرگی کشیده‌اید و من واقعاً از شما ممنون و متشکرم یعنی اینکه من زندگی خود را مدیون شما می‌دانم و انقدر شما را دوست دارم که نوشتم در روی این کاغذ میسر نیست یعنی اینکه تنها دو چشمان من هستید و من تنها آروزیی که داشتم این بود که بتوانم کمی از محبت‌های شما را جبران کنم ولی خدا نخواست یعنی اینکه سرنوشتی بود که خدا برایم معین نموده بود و من رازی هستم و از شما به رضای او و از شما خواهانم که آنقدر برایم ناراحت نباشید که خدا را از یاد ببرید.

پدر و مادر جان من هم همانند کسانی که در راه خدا مبارزه کردند و جان خود را برای اسلام و میهن فدا نمودند و من واقعاً معذرت می‌خواهم و جسارت است، فکر نکنید که من متأهل بودم و فرزند داشتم. من فرزندانم را دوست دارم و آرزوی من این بود که آنها را بزرگ کنم و راه رفتن آنها را ببینم. اما خواست خداوند این بود که این آرزوی خود را به همراه خود بگور ببرم. اما آنها را به شما می‌سپارم و شما را هم به خدا عزوجل می‌سپارم.

مادر جان می‌دانم که مصیبت‌های فراوان دیده‌اید و دلت پر از مصیبت است. مادر جان اگر صلاحیت داشتم سلام تو و خانواده‌ات[4] را به محمد خواهم رساند. و در آنجا برادرانت را خواهم دید. و تنها خواهشی که از تو دارم زیاد برایم ناراحت نباشی خدا به تو و پدرم عنایت بفرماید و مادر جان همسرم را به شما می‌سپارم و امیدوارم که از او خوب مواظبت کنید. در ضمن خبر مرا به دوستان بگویید که پیش ابراهیم و عباس بکنند. و به خانواده‌شان بگویید که حتماً سلام شما را به آنها خواهم رسانید و سلام مرا به برادرم که تنها امیدم در زندگانی بود برسانید و بگویید که از برادرزاده‌های خود خوب مواظبت کن در پایان از پدر و مادر و برادر و همسر و فرزندان و پدربزرگ و مادربزرگ و کلیه فامیلها را به خدا می‌سپارم و از خداوند می‌خواهم که همگی شما را در زیر سایه خودش محفوظ بگردان. و السلام

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

6/6/65

در ضمن .... به ... و 20 تومان به ایوب خودمان و 100 .... به یوسف مکانیک غرض[5] دارم از شما می‌خواهم که ادا بفرمایید


 

[1]

[2]

[3]

[4]

[5]

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد