بهزاد قاسمی معافی

بهزاد قاسمی معافی

نام: بهزاد

نام خانوادگی: قاسمی معافی

نام پدر: مرتضی

تاریخ تولد: 1348/06/10

تاریخ شهادت: 1365/12/21

محل تولد: صومعه سرا

محل مزار: اومندان

شهرستان محل پرونده: صومعه سرا

QR Code بهزاد قاسمی معافی
دهم شهریور 1348، در روستای معافامندان از توابع شهرستان صومعهسرا به دنیا آمد. پدر مرتضی، کشاورزی میکرد و مادرش زمرد نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و یکم اسفند 1365، در فتح بستان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به صورت و سینه ، شهید شد. مدفن وی در مسجد امام حسنمجتبی زادگاهش واقع است. نام مستعار او غفار بود.
وصیت نامه شهید بهزاد قاسمی معافی بسمه تعالی بسم رب الشهدا و الصدیقین و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (( گمان نبرید کسانیکه که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند )) قصد نداشتم وصیتنامه بنویسم امّا مسئولیت شرعی اقتضاء می کند که قلم بدست بگیرم و چند جمله ای نا قابل بنویسم و ببخشید مرا که مزاحمت ایجاد می کنم (( به نام خدای شهیدان بنام به نام خدای مجاهدان به نام خدای ایثارگران ، به نام خدای موحدین و رستگاران ، به نام خدای حقیقت جویان ، به نام خدای هدایت شدگان و به نام آنکه مادامی آفریند و می میراند. و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران این پیر روشن ضمیر و پیکارگر در صحنه های نبرد حق علیه باطل و با سلام بر مجاهدان این اسطوره های مقاومت و ایثارگران فی سبیل الله سلام بر آنانی که همچون شیرغران بر خصم دون حمله می برند و خاک پاک میهن اسلامی را آزاد می سازند و با سلام و درود بر شهیدان همانانی که سوختند و جامعه ای را از ذلت و زبونی نجات بخشیدند و نهال آزادی و جمهوری اسلامی را در برابر گیتی کاشتند آری آفتاب عمر چه زود یا دیر غروب می کند چه شیرین و صفاست این غروب هنگامی که سر میرسد با غزل شهادت باشد و از یک انسان معمولی یک موجود متکامل و به اوج انسانیت رسیده سازد تقدیر خویش بود که در نبرد علیه قدرتمندان و زورمندان و ریاکاران زمان در نبرد علیه کفار بعثی به درجه رفیع شهادت نائل آیم خداوند سپاس بیکران بر تو باد که این بنده حقیر شرمنده را به منتهی آلامال[آمال] رساندی و توفیق رسیدن به شهادت عنایت نمودی باشد که راهم مورد قبول خداوند قرار گیرد . چرا به جبهه آمدم ؛ چطور شد که درس را رها کردم و روانه جبهه شدم ؟ شیطان بزرگ پس از پیروزی انقلاب دست به حیله هائی زده انقلاب را از حرکت باز دارد . حمله نظامی کرد . محاصره اقتصادی کرد. جنگ سرد تبلیغاتی انجام داد اما به حول و قوه الهی همه آنها دفع شد و سر انجام تصمیم گرفتند جنگی نا خواسته بر علیه ایران بوجود آورند و عراق این مزدور حلقه بگوش با کمک مزدوران منطقه و شیطان بزرگ با تمام قوا حمله کرد و خاک پاک میهن اسلامی را مورد تجاوز قرار داد و غارتگرانه از هر سو به کشور ما تاخته و وحشیانه به ناموس ما تجاوز کرد و آری برادران چه جنایتهائی که انجام ندادند که حتما در زمان حسین علیه السلام نظیر ندارد بهر حال چگونه می توانستم این همه غارتگری و خیانت را ببینم . چگونه می توانستم ببینم دین ضعیف محمّد (ص) در خطر افتاده چگونه می توانستم ساکت بمانم و بی تفاوت باشم و در خانه به زندگی ذلت بار ادامه دهم در حال که ندای هل من ناصر ینصرنی و هل من معین یقینی امام را شنیدم این ندای حسین (ع) که هیهات من الذله را بپا داشتم آری مرگ سرخ و با عزت بهتر است از زندگی ذلت بار ، بنا بر این بر حسب وظیفه شرعی راه جبهه را در پیش گرفته و درس و مدرسه را که از آن هیچ نیاموختم رها کردم تا با کفار بجنگم فلا تطع الکافرین و جاهد هم بجهادا کبیرا ( فرقان 52) باشد که راهم مورد قبول خداوند متعال قرار گیرد .) و امّا مادرم ، مادرم چون کوه استوار باش و چون امواج دریا بر ظالمین و کفار و منافقین بخروش مادرم زینب وار پیام خونینم را به تمامی نسلها در تمامی اعصار برسان ، مادرم می خواهم آنقدر صبور باش و آنقدر صلابت داشته باشی که رگهای گلویم را ببوس ، مادرم در شهادتم گریه مکن، زیرا با گریه ات دشمن را شاد خواهی کرد . می خواهم بر لبانت تبسم نقش ببندد که با این کارت ضربه ای بزرگ بر دشمن می زنی مادرم خوشحال باش ؟ فرزندت را به قربانگاه فرستادی زیرا راهی که انتخاب کرده ام همان فی سبیل الله است اما مادرم آن بیخوابی های تو را در آن نیمه های شب هرگز فراموش نخواهم کرد مادرم آن زحمات تو را هیچ وقت فراموش نخواهم کرد بنابراین این مادرم حلالم کن زیرا سخت به عفو شما نیاز دارم ، پس اگر اشتباهاتی و ناراحتهائی برایت درست کرده ام مرا ببخش و حلال کن و اگر خواستی برایم گریه کنی بگو برایت روضه امام حسین (ع) را بخوانند تا برای او بگریی که هر چه داریم از حسین (ع) است مادرم در دعاهایت مرا فراموش مکن و دعا کن که شهادتم مورد قبول قرار گیرد و امّا پدرم ، پدرم که چون سیل می خروشی و پهنه صحرا ها را در می نوردی پدرم تا توان داری در راه اسلام بکوش . می خواهم که شما مرا حلال کنید و مرا ببخشید اگر شما را ناراحت کرده ام طلب آمرزش می کنم و زحماتت را هرگز از یاد نخواهم برد پدرم در نمازهایت برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی ( عج) دعا کن و مرا از یاد مبر پدرم دستان پینه بسته ات را از دور می بوسم پدر و مادرم آخرین وصیتم به شما : می خواهم موقعی که خبر شهادت مرا شنیدید به سجده افتدید و خدا را شکر کنید که فرزندتان شهید ؟ و از خدا بخواهید که این هدیه ناقابلتان را قبول کند و اصلاً ناراحتت نشوید که فرزندتان شهید شده زیرا مگر من بهتر از علی اکبر هستم که او به میدان رفت و شهید شد و امّا شما برادرانم در کارهایتان خدا را فراموش مکنید و تا جان دارید در خط انقلاب بکوشید خواندن قرآن و نماز و دعا را از یاد مبرید و از همه شما طلب مغفرت و آمرزش میکنم از شما میخواهم که مرا بخشید و اگر شما را اذیت کرده ام حلالم کنید و اما خواهرم به همراه مادرم زینب وار یزید و یزیدیان و صدام و صدامیان را رسوا کنید خواهرم در حفظ حجابت بکوش زیرا با این کارت خنجری بر قلب دشمن فرود میآوری از شما طلب مغفرت می کنم اگر اشتباهی نسبت به شما داده ام و شما را اذیت کرده ام مرا ببخشید و امّا دوستانم - دست از اطاعت امام بر ندارید و دوستان عزیز وقتهای خود را بیهوده تلف مکنید و همواره مطالعه کنید و بدین وسیله اسلام عزیز را بشناسید دوستان عزیز تا جان دارید و تداوم انقلاب بکوشید و تا میتوانید در حفظ تشکیلات بکوشید و وحدّت تشکیلاتی خود را حفظ کنید دوستان عزیزم اگر گناهی انجام داده اید هر چه زودتر توبه کنید و برگردید که خداوند ارحم الراحمین است و سریع الرضا است دوستان عزیز نماز جماعت را فراموش نکنید از همه شما التماس دعا درام و می خواهم که مرا یکایک حلال کنید و اگر اشتباهاتی داشته ام مرا حلال کنید و مرا ببخشید . در پایان شما را به خداوند تبارک تعالی می سپارم ( وسلام) خدایا خدایا تا انقلاب مهدی ( عج)حتی کنار مهدی ( عج)خمینی را نگهدار. پدر و مادر و بردران گرامی من جسد مرا در جلوی مسجد معاف دفن کنید و بعد از شهادتم گریه نکید ناراحت نباشید وصیت نامه بهزاد قاسمی فرزند مرتضی قاسمی شماره شناسنامه 572 متولد 1348- بعنوان پاسدار افتخاری عضو سپاه صومعه سرا بسمه تعالی پدر چند کلمه وصیت مخصوص پدر گرامی من پدر جان آخرین سلام مرا از قلب آتشین من به شما می گویم من دنبال حق می روم و اسلام حق است امام امت خمینی کبیر حق است و حق همیشه پیروز است پدر گرامی من باید مرا ببخشید که من از شما جدا شدم من باعث درد سری شما شدم و در زندگی شما بسیار بسیار شما را با رفتن من آزار می دهم با ید مرا حلال کنید و مرا ببخشید چون من حق را نشناخته بودم و دنبال حق رفته و اسلام حق است و خمینی کبیر حق است و حق از بین رفتنی نیست پدر جان به برادران من بگویید که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کنند پدر جان بعد از مرگ من گریه نکنید و ناراحت نباشید چون ناراحتی شما دشمن را خوشحال می کند پدر جان بعداز مرگ من خوشحال باشید و با خوشحال شما دشمن ناراحت می شود پدر جان دعا کنید که خداوند مرا جزء شهداء قرار دهد و جسد مرا در جلوی مسجد معاف دفن کنید . اگر مرا در جای دیگری دفن کرده اند تا آنجایی که می توانید مرا از قبر بیرون آورده و جلوی مسجد معاف که مسجد محل خودمان می باشد دفن کنید پدر گرامی من فریاد آتیش مرا که با شعار لا اله الا الله بلند از قلب خونین من بلند می شود پدر جان به مادرم و برادرانم و خواهرانم برسانید برسانید یار و یاور اسلام باشید و امام امت را یاری کنید و شما را به خداوند می سپارم (والسلام) بهزاد قاسمی فرزند مرتضی قاسمی شماره شناسنامه 572 متولد 1348 عضو سپاه پاسدار افتخاری بسمه تعالی چند جمله ای مخصوص مادر گرامی من که در این دنیای بی ارزش برای من زحمت های زیادی کشیده بود می نویسم مادر گرامی من سلام عرض می نمایم حال شما خوب است مادر جان شما برای من زحمت زیادی کشیده بودید و مرا به اینجا رسانده اید و خون پاک خود را سفید کرده و به من داده اید تا بزرگ بشوم به خون پاک امام حسین قسم آن شیر شما پاک بود که به من داده اید تا من امروز جان خود را فدای اسلام کرده ام مادر جان با رفتن من شما آنچنان ناراح نباشید راه ما حق است و حق همیشه پیروز است اگر ممن کشته شوم و چه بکشم پیروز هستم مادر جان بعد از مرگ من گریه نکنید مانند زینب وار استقامت کنید و صبر کنید خداوند دانا است به امید دیدار ما در آخرت باشید مادر جان مرا حلال کن چون من شما را خیلی ناراحت کرده ام و زندگی شما را ویران کرده ام منظور این است که شما میل نداشته اید به من جنگ با کفار بروم و لیکن من حرف شما را گوش ندادم و به میدان کشتارگاه رفتم رفتم و کشتم تا کشته شدم و چون من راه حق را و این پیر جماران را که فرستاده خداوند تبارک و تعالی می باشد شناختم و با شناختن فرستاده خداوند و نایب بر حق امام زمان (عج) لحظه ای سکوت نتوانستم بکنم و دنبال هدف خود رفتم. البته من می دانستم که در این راه رفتن باید جان را نثاررهبر خویش کردمادر جان به برادران من بگویید که راه مرا ادامه بدهند تا هرکدام با خون درخت اسلام را آبیاری کنند و به برادران بگویید که برادرشان راه حق را شناخته بود و دنبال او رفته است مادرم بازهم بطور مجدد از شما می خواهم که مرا حلال کنید و از من راضی باشید مادر جان چه کنم چاره ندارم که فلک کرده مرا از تو جدا مادر جان جسد مرا در جلوی مسجد معاف دفن کنید مادر جان به شما وصیت می کنم که جسد مرا در جلوی مسجد معاف که در محل خودمان می باشد دفن کنید

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد