یکم فروردین 1345، در روستای شالده از توابع شهرستان فومن به دنیا آمد. پدرش غلامحسین، کشاورز بود و مادرش صغرا نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هفتم مرداد 1366، در میمک توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مدفن وی در زادگاهش واقع است.
بسمه تعالی
ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد. ((امام خمینی ))
شروع سخن را بنام آنکس که مارا آفرید و آنکس که رهبری توانا ارزانی داشت تا ما را از تاریکی ها به روشنایی ها راهنمایی که در آن رهبری که کلامش نو رو نگاهش امید آفرین و دعاهایش مستجاب درگاه الهی بود و سربازان فداکاری را همان راه خدا که میروم تا در پاسخ ندای امام از اسلام و مکتب دفاع کنیم و با خونهای مان برافراشته کنیم و بیرن سبز پیروزی را بر فراز کوههای جنوب بکوبیم.
با سلام به ساحت مقدس امام زمان (عج) و درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و درود بر وان پان شهدای صدر اسلام تا کنون .
بنده حسین خون سیرت مسلمان پیرو دین جعفری و اعتقاد به ولایت علی و فرزندان علی (ع) داشته و خویش را خدمتگزار آخرین فرزند علی (ع) مهدی صاحب الزمان ( عج) میدانم و امیدوارم این سرباز کوچک وظیفه شرعی خویش را انجام داده و رضایت آن شریف را جلب نموده باشم.
من در این دنیا با گذشت اندکی از من خود که چه ضعیف و ناتوان بودم ولی همیشه امید رستاخیز و معاد داشته و عشق و علاقه به این مطلب بوده که رهسپار میدان امتحان دنیوی گشته ام لذا با گذشت مدتی از اندوهایی که توانسته مرا شاید لحظه ای از خدا دور گرداند پیروز شدم و افتخار دارم که جان ناقابل خویش را تقدیم اسلام کنم.
فرزندانم اگر بزرگ شدند از مادرش میخواهم که آنها را در دو جهت حسینی و زینبی گونه بودن پرورش دهد اگر می توانند مثل پدرشان حسین قیام نموده و علم افاده پدرش را بردوش می کشند وگرنه زینبی باشند.
از تو همسرم می خواهم چون تو نماینده انقلاب در خانواده ام هستی سعی کن خودت را در انقلاب و در مقابل یزیدیان مانند زینب که داغ برادر دیده تمامی یزیدیان را رسوا ساز و اگر در این میان دچار ناراحتی شدی تحمل کن.
و یک تذکر به برادران جوانمرد دارم ، کوشش کنید با فراگیری ادب و علم دین و آیین تان را محکم نگاه دارید و خدای ناکرده بیاید روزی که مشمول این مشغله باشیم و نباید در مملکت رسول الله در غفلت بمانیم و بایستی در گوش نداگو باشیم که ما از مکتب اسلامیم و مسلمان را جایز نباشد که بی فایده باشد.
خوب وصیت من دارد تمام میشود و باز هم از همسرم می خواهم که " حامد و نواب" را بزرگ کند تا بتواند برای این انقلاب و جامعه مفید باشند.
هرچه دارم به همسرم و بچه هایم بدهید از برادران و خواهران محترم آستانه می خواهم هرگونه بدب که از من دیده اند مرا ببخشند و از خانواده محترمم می خواهم که مرا ببخشند و حلالم کنند ، همین جا با شما خداحافظی میکنم و همه شما را بخدای بزرگ می سپارم.
خداحافظ
به امید پیروزی رزمندگان اسلام و زیارت قبر ابا عبدلله
8/12/1362
حسین خوش سیرت
خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگه دار ( آمین )
تکثیر : سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آستانه اشرفیه