بهمن رضائی چلکاسری

بهمن رضائی چلکاسری

نام: بهمن

نام خانوادگی: رضائی چلکاسری

نام پدر: مروت

تاریخ تولد: 1343/10/08

تاریخ شهادت: 1363/07/05

محل تولد: رودبار

محل مزار: گنبک

شهرستان محل پرونده: رودبار

QR Code بهمن رضائی چلکاسری

هشتم دی 1343، در روستای چلکاسر از توابع شهرستان رودبار به دنیا آمد. پدرش مروت (فوت1345) و مادرش مهوش نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج به جبهه رفت. پنجم مهر 1363، در سروآباد مریوان توسط گروه های ضدانقلاب بر اثر اصابت ترکش به چشم و پا، شهید شد. پیکر وی را در زادگاهش به خاک سپردند.

بسم الله الرحمن الرحیم وصیت نامه پاسدار شهید بهمن رضائی شکر می کنم خدای را که این توفیق را به من داد که بتوانم وظیفه شرعی خودم را در حد توانم نسبت به اسلام و قرآن انجام دهم در مدت هجده سال از عمرم می گذرد این زمان که عازم جنگ با کفر می باشم از بهترین زمان عمر خود می بینم و از خدا تقاضا دارم که تمام گناهانی که کرده ام ببخشد و این آرزو را از خدا دارم که در بستر خواب نمیرم و مرا در راه اسلام به دست شقی ترین بندگان بمیرانند این بود آرزویم از خدا می خواهم که به من نیروی ایمان را عطا کند که فقط راه حسین(ع) را دنبال کنم هدف من از اعزام به جبهه فقط برای از بین بردن کفر و ظالم جنایت کار است که در این جهان که بیش از اندکی مسلمان نیست ولی می خواهند آنها را هم از بین ببرند و حکومت کمونیستی و صهیونیستی روی کار آورند احساس می کنم که باید دین خود را تا آنجائیکه در توان دارم به اسلام و مردم وطن اهداء کنم بالاخره پس از 19 سال زندگی بیاری حق به هدف خویش رسیدم هیچ چیزی در زندگی آرزوی من نبود به جز شهادت در راه خدا. امیدوارم که خانواده عزیز من که مرا از کودکی به این سال رسانده اند اگر توفیق شهادت داشتم برایم گریه و زاری نکنند و نسبت به روحانیت و امام بزرگوار خوشبین باشند و همچنین بچه های شما را طوری تربیت کنید که ادامه دهنده راه شهدا باشند. عموی عزیزم امیدوارم که برای من ناراحت نباشید چون مرگ با عزت از زندگی ننگین بهتر است چون ما هرگز ما بچه مسلمانها بخود اجازه نخواهیم داد که ابر قدرتهای شرق و غرب کشور ما را به خاک و خون بکشند و در کشور ما ایران جنایت و حکومت غیر خدا بکنند. وصیت می کنم که فامیلها از جمله زن عمو و مادر بزرگ و عمه ها و خاله ها برای من گریه نکنند همچون زینب صبر کنند و پیام شهدا را به تمام جهان بفهمانند. چند کلمه ای با برادرم سخن می گویم و آن این است که ای نور چشم من تو باید در برابر شهادت برادرت صبر کنی و اسلحه افتاده مرا برداری و به دشمن حمله کنی. یک لحظه فکر بالاتر از هفتاد سال عبادت است. اگر از آسمانها خون ببراد اگر خون از دم شمشیر ببارد اگر ریگان هزاران ناو آرد اگر صدام هزاران لشکر آرد قسم بر نهضت پاک حسینی جدا هرگز نگردم از خمینی کشتن عاشق به جرم عاشقی دشوار نیست هر که عاشق شد برایش سر سپردن عار نیست لایق عشق الهی نیست هر ناقابلی عشق را کاری به کار مردم بد کار نیست و در آخر به عموی بزرگوارم می گویم که اگر سعادت شهید شدن را داشتم مرا در کنار پدر بزرگوارم دفن نمائید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته به امید پیروزی لشکریان اسلام بر کفر جهانخوار. اگر می شود در زمین منصور یوسفی باشد بهتر است چون یک قبرستان همه گانی می شود برای آینده خوب است و برای مردم محل همه خوب است. تاریخ62/3/20

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد