* قسمتی از وصیت نامه پاسدار رشید اسلام شهید بهرور[بهروز] قدمی * ... می نویسم تا اینشاءِ الله [انشاءالله] به یاری خدا هدف من را مشخص کند. عجیب آن است که کسانی یقین به مرگ دارند که چطور خوشحالی میکنند و همچنین حساب قیامت را باور دارند و چگونه مال جمع میکنند و عجیب ... اگر بدانیم که میمیریم و داخل قبر قرارمان میدهند در حالیکه تنهائیم و محاسبه مان میکنند در حالیکه تنهائیم دیگر به دنیا اُنس نمیگیریم. خُدایا تو خود میدانی که چگونه به تو دلبسته ام و آرزوی لقاء ترا دارم پس ای معبودم شهادت را نصیبم گردان که سعادت و خوشبختی را فقط در شهادت می بینم ، شهیدم کن که تا شاید با ریختن خونم گناهانم کمتر گردد که لااقل این بار سنگین گناهانم را سبکتر نمایم و راحت حمل کنم ، خُدایا این حقیر هیچ چیز با ارزشی ندارد که نثارت کند فقط یک جان ناقابل که آنهم امانت است در برابر عظمتت دارد که میخواهد نثارت کند و ایکاش من شهید میشدم و باز زنده میشدم و اینکار صدها و هزارها بار طول میکشید که اسلام همیشه سرافراز و پیروز گردد. الهی من از آن بیم دارم که اگر به عدالت رفتار کنی آنهمه گناه را چه کنم؟ اگر ای الله مرا در دوزخ میاندازی زبانم را مگیر که با زبانم حمد و سپاس تو بگویم . مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم خدایا این عزت مرا بس که بنده تو باشم و این فخرمرا بس که پروردگارم باشی و تو آنچنانی که من دوست دارم پس مرا آنچنان که میخواهی گردان. خدایا زبانی ده مرا که به یاد تو آرام گیرد و جزءِ بخواست تو چیزی نگوید و آنچنان دلی ده که برای تو بشکند و آنچنان گوشی ده که فقط صدای یارانت را بفهمد و تمام اعضایم را در خدمتت قرار ده که جزء برای تو و رضای تو کاری نکنند .. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) حتی کنار خمینی را نگهدار 64/11/28