چهارم خرداد 1346، در روستای طارمسر از توابع شهرستان رشت به دنیا آمد. پدرش علی، کشاورز بود و مادرش مرضیه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. پاسدار کمیته انقلاب اسلامی بود. سال 1364 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. سی و یکم تیر 1367، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به گردن، شهید شد. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد. او را ولی نیز مینامیدند. برادرش پرویز نیز به شهادت رسیده است.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
وَ لا تَقُولُوا لمن فی سَبیلِ الله اَمواتاً تأبَلَّ اَحَّیاءً وَ لکِن لا تَشعُرُونَ
سوره بقره 153- 154
و آن کسی را که در راه خدا کشته شده مرده مپندارید بلکه زنده ابدی است ولیکن همه شما این حقیقت را درک نخواهید کرد.
سپاس خدای را که شرف شهادت را در من به وجود آورد و با این عشق و امید مرا تا بدین جا راهنمائی و سوق داد.
سپاس خدای را که این توفیق را به من عنایت فرمود تا از دنیا و وابستگی هایش دل کنده به سوی دیار عاشقان عزیمت نمایم امروز اسلام برای رشد، احتیاج به خون دارد و من هم خود را برای دفاع از اسلام مسئول می بینم و همه باید بدانند که من آگاهانه قدم در این راه گذاشتم و اگر فیض شهادت در این راه نصیبم شد هیچ کس مسئول مرگ و شهادتم نیست. از شما می خواهم که به جای آن که بر من گریسته و عزاداری کنید از خداوند غفور و رحیم برایم طلب آمرزش و عفو برای خطاها و غفلت های گذشته بنمائید.
عزیزانم این مسئله را برای شما بازگو می کنم که من از میان زندگی موقت و زندگی دائمی از بین مرگ و شهادت ، شهادت را انتخاب نمودم چرا که انسان این موجود ضعیف با وجود این که اشرف مخلوقات است پس از مدتی بسیار کوتاه که آن هم به خاطر آزمایش باید این جهان هستی را وداع گوید و به آخرت بپیوندد و چه زیباست که انسان با پای خود به سوی دیار ابدی با انتخابی زیبا کوچ نماید. خدایا ترا شکر می کنم که بر من منت نهادی و هدایتم فرمودی و جهاد فی سبیل اله را به روی من گشودی. اگر چه در جهاد اکبر ضعیف بودم و درست بر نفسم مسلط نبودم، خداوندا ترا حمد و سپاس می گویم که مرا در این موقع از زمان و مکان به دنیا آوردی و از پیروان امام عزیزمان خمینی کبیر قرار دادی و حُب پیامبر اسلام و خاندانش را و بغض دشمنان را در دلم نهادی.
در آخرین لحظات زندگی خویش لازم و واجب می دانم چند جمله ای به عنوان وصیت نامه برای خانواده ام بنویسم قبل از هر چیز وصیت مولایمان را که در موقع مرگ به فرزندانش فرمود یاد می آور [یاد آور] می شوم و همه شما خانواده ام و تمام کسانی که وصیت نامه ام را می خوانند یا به دستشان می رسد و یا می شنوند دعوت می کنم به تقوای الهی و پرهیز از گناه. سخنی با شما دارم و آن را در چند جمله خلاصه می کنم. اول آن که در تمام کارها به یاد خدا باشید و هیچ وقت امام را تنها نگذارید. پشتیبان ولایت فقیه باشید و به شرق و غرب لاقید بمانید. از بذل جان و مال در این راه دریغ ننمائید و حضورتان را همیشه در صحنه اعلام دارید.
دوم: مساجد را ترک نکنید و نماز به پای دارید که به فرموده امام عزیزمان ما هر چه داریم از همین نماز ومساجد هست.
سوم: پیامم به آن عده کسانی که هنوز به جمهوری اسلامی هم عقیده نیستند و در گوشه و کنار به تضعیف روحانیت متعهّد می پردازند به آن عده که تقاضا دارم اولاً دست از این کارها بردارند و ثانیاً اگر واقعاً می خواهند به عظمت این انقلاب پی ببرند فقط یکبار هم که شده سری به جبهه ها بزنند تا به وضوح این مسئله را ببینند و درک نمایند.
این جانب با شناخت و ایمانی که به انقلاب و رهبریت آن و آخرت داشتم به جبهه روی آوردم و تمام آرزویم از خداوند بزرگ این بود که به من لیاقت شهادت در راهش را عنایت فرماید و مرا در زمر? خاصان خود قرار دهد. راستش وقتی لباس این
عزیزان شهید را می دیدم و وقتی در عملیات والفجر 6 و دوستانی که در در دستم شهید شدند و جان باختند را به یاد می آورم احساس شرم از خودم می کنم و به خودم لعنت می گویم که چرا همه رفتند و من با این اعمالم ماندم دوستانی همچون شهید علی خوشروش و دیگر برادران انشا الله خداوند همه شهیدان را با شهیدان کربلا محشور نماید. پدر و مادر عزیزم اگر شهرستان دورفومن دور نبود برای شما که برای فاتحه بر قبرم می رفتید مشکلی پیش نمی آمد وصیت می کردم که مرا در زیر پای فرمانده خودم که خیلی علاقه به او داشتم (شهید علی خوشروش) دفن کنید ولی چه کنم می ترسم برای شما ممکن نباشد. به هر حال از شما می خواهم مرا در محلم طارمسر دفن نمائید. چون دوست ندارم همانند سایر شهیدان غریبانه در گوشه ای از قبرستان بخوابم و کسی اهمیتی ندهد اصلاً بعد از این که چهلم شهید می گذرد دیگر همه را فراموش می کنند
پدر و مادر عزیزم من گناه زیاد کرده ام از شما می خواهم یا در فومن یا در تازه آباد رشت مرا دفن نمائید.
شاید کسانی که برای زیارت اهل قبور به آن جا آمدند دلشان به حالم سوخت و یک فاتحه برای من خواندند.
بار خدایا از درگاه با عظمتت می خواهم که در این جبهه ها زاهدی هم چون مولایم علی (ع) و عاشقی چون ابوذر و جنگجوی دلاوری چون علی اکبر جوان و شهیدی چون حسین بن علی قرارم دهی و یاریم کنی تا خالصانه به درگاه تو پرواز کنم.
پدر و مادر عزیزم من در زندگی خیلی شما را اذیت نمودم شاید بدترین فرزند بین فرزندانتان بودم و این را نیز می دانم که امید هر پدر و مادر در پیری این است فرزندشان عصای دستشان باشد. ولی نه من بلکه تمام برادرانم شما را تنها گذاشتیم و برای یاری رساندن به دین اسلام به جبهه ها روی آوردیم به گفته بعضی از افراد که می گفتند ما به خاطر پول به جبهه می رویم از شما خواهش می کنم هنگام دفنم چشمهایم را باز بگذارید تا کوردلان و کسانی که هنوز به عظمت این انقلاب پی نبردند بدانند که من کورکورانه قدم به این راه نگذاشتم و یک دستم را باز بگذارید تا پول پرستان ودنیا پرستان و مادیون بدانند که من، دست خالی از این دنیا هجرت گزیدم و دست دیگرم را گره کنید تا دشمنان انقلاب و امام و این منافقان کور دل بدانند که بدنم حتی در گور نیز تنفر شدید خود را نسبت به شما ابراز می دارد و جسم مرده ام صدا بر می دارد که مرگ بر منافق و مرگ بر امریکا.
همسرم و مادرم و دیگر عزیزانم مبادا در شهادتم دشمنانم و دشمنان اسلام و انقلاب شما را داغدار و گریان ببینند نمی گویم گریه نکنید ، گریه بکنید ولی نه بر من بلکه بر ابا عبداله الحسین بنگرید بر مصائبی که بر اهل بیت گذشت بگرئید بیاد زینب بیافتید که چگونه بار این همه مصیبت را به دوش کشید و لحظه ای از راهش که ادامه نهضت ابا عبداله بود سر باز نزد و همشان را مفتضح کرد.
همسرم توجه داشته باش در غیاب من مسئولیت سنگین تربیت فرزندم به عهده شما می باشد. مبادا در تربیت آن سهل انگاری کنی آن را آن طور که شایسته نامش (محمد) است تربیت کن و در کوچکی قرآن را به او بیاموز و وقتی 7 سالش تمام شد او را به نماز آشنا کن و نگذار قدمی به انحراف بردارد.
خانواده عزیزم شاید من سعادت پیدا نکنم تا به پای بوسی مولایم ابا عبد اله الحسین بروم اگر شما به زیارتش رفتید. به ابا عبد الحسین بگوئید که حسین ما خیلی علاقه به صاحب نامش داشت و خیلی دوست داشت حرمت را زیارت کند. سخن دیگر با کسانی دارم که هنوز دست از خلافکاریهای خود نکشیدند و با توجه به اینکه هر روز شاهد شهیدان هستیم که برای دفاع از نوامیس مردم و دفاع از اسلام جان خود را هدیه می نمایند ولی این عده افراد هر روز در پشت جبهه عده ای از جوانان را گرفتار مواد جانسوز می کنند و آنها را به اعتیاد می کشانند. من در آخرین لحظات از شما می خواهم که دست از این کارهای ننگ و ذلت خود بردارید و شکم فرزندانتان را از این لقمه حرام که بوسیله این راه دست می آورید سیر نکنید و نصیحتم
به تمام جوانان این است که فریب اینگونه افراد خائن به ملت را نخورند و توی دهن اینگونه افراد بزنند. رسول خدا در حدیثی اینگونه افراد را فهومیت ، بین الاحیا ذکر نموده فرمود که اینها مرده ای هستند بین زندگان.
مادرم صابر باش که (( ان الله مع الصابرین)) و در مرگم زیاد به سر و سینه نزن و در تشییع ام شیرینی به مردم بدهید.
مادرم - همسرم و خواهرانم چنان قامتان[قامتتان] را بلند گیرید و خوشحال باشید و چنان به منافقان و آنهائی که هنوز هم دم از خلق می زنند و جوانان را از رفتن به جبهه منع می کنند خشم گیرید تا در آتش خشمتان بسوزند و چشمهایشان از حدقه بیرون آید و دهنهایشان باز بماند. می دانم مرگم برای شما بسی دشوار است. ولی مادرم بیاد آن مادری باش که چهار فرزندش شهید شده و از خدا می خواست که فرزند دیگر به او بدهد تا در راهش فدا نماید.
پدر و مادرم از این شاد باشید که فرزندتان و همسرم از این شاد باش که شوهرت و شما برادران و خواهرانم از این شاد باشید که برادرتان و بالاخره تو ای فرزندم که خیلی ترا دوست می داشتم از این شاد باش که پدرت در این راه شهید شد.
خانواده ام وقتی بر سر مزارم حاضر شدید دستانتان را بطرف آسمان بلند کنید و بگوئید خدایا این قربانی ناقابل را از ما قبول بفرما.
پدر و مادرم من می دانم آخرش شهید می شوم چون من در خواب مولایم را دیدم که به من فرمود چه می خواهی ولی من وقتی آن جمال نورانی را دیدم نتوانستم خود را نگه دارم و چنان گریه می کردم و یا بن الحسن می گفتم که همان آقا به من گفت فرزندم چه می خواهی بگو تا ترا به وصالت برسانم تا خواستم حرف بزنم یکی از برادران رزمنده مرا بیدار کرد وقتی بلند شدم مشاهده کردم هنوز اشک از چشمانم جاری است با حالتی گفتم آقا می خواهم شهید بشوم و امیدوارم که صدای مرا شنیده باشد. از شما می خواهم که برایم طلب مغفرت نمائید.
سخنی با شما دوستان وفا دارم دارم. دوستان عزیز فکر می کنم برای شما تذکر دادن لزومی نداشته باشد ولی چه کنم که قرآن می فرماید. فذکّر. پس شما نیز راه تمامی شهیدان را گرامی بدارید و شبهای جمعه به احترام شهید دعای کمیل بر پا دارید و همه رزمندگان را دعا نمائید. و بدانید که آرمان و عقیده ما همان آرمان و عقیده ای است که برادرانمان و تمام شهیدانمان در راه همان آرمان جان دادند و بعضی ها چه مظلومانه شهید شدند.
برادرانم وقتی تابوتم از کوچه ها می گذرد، مبادا که به تشیع ام بیائی! که وقت تنگ است . به جبهه برو تا سنگرم خالی نماند ای مردم پشتیبان ولایت فقیه باشید و امام را تنها نگذارید و به او و بزرگان وفادار باشید به احدی بجز خدا و رسول و ائمه متکی نباشید که در غیر اینصورت عذابی دردناک هم در این دنیا و هم در عقبا انتظارمان را می کشد.
اما ما خیلی دوست داشتم در حیاتم شما را از نزدیک زیارت نمایم البته دوبار سیمای نورانیت را در خواب دیدم که دست محبت بر سرم می کشیدی ولی خیلی دوست داشتم به پای بوسیت برسم آقا این سعادت نصیبم نشد از شما می خواهم برایم طلب مغفرت نمائید و در آخرت شفیع من باشید.
خانواده عزیزم من خیلی به امام عشق می ورزیدم هر وقت شهید شدم عکسی از امام و عکس دیگر از فرزندم را قاب گیرید و در حجله ام بگذارید.
مادرم ای مادر خوبم سلام بر تو سلام بر شیر پاک تو که به من خوراندی و مرا تا این موقع از زمان هدایت فرمودی از مادر سلام بر تو که همیشه با حرفهایت به من آرامش می دادی و مرا به راهی که می رفتم یاری می کردی.
پدر بزرگوارم سلام بر تو که رنج فراوانی برای بزرگ کردن من متحمل شدی. در دنیا که نتوانستم کاری برای شما بکنم ولی بدانید که در آن دنیا اگر جایم در بهشت بود قبل از اینکه خود وارد بشوم اول شما را دعوت می کنم ولی اگر جایم در جهنم
بود شما مرا به بهشت ببرید. خداوند به همه شما صبر جمیل و اجر جزیل عنایت بفرماید.
خداوندا مرا و پدر و مادر مرا بیامرز و گناهانم را بریز و همه ما را در زمره پاکان قرار ده.
در پایان از تمام مردم طارمسر و کلیه آشنایان می خواهم اگر بدی و یا بی احترامی در این چند مدتی که نزدشان بودیم دیدند به بزرگی ببخشید و مرا حلال نمایند و اگر احیاناً به کسی بدهکار می باشم حتماً با رجوع کردن به پدر بزرگوارم پولشان را بگیرند و برایم از خداوند بزرگ طلب آمرزش و مغفرت بنمایند خدایا شهادت در راه خودت وبرای دین خودت را به من ارزانی دار و پدر و مادر مرا بیامرز و همه را با خاصان و پاکان خود محشور فرما و رهبر ما را برای تدام [تداوم]این انقلاب و خون شهیدان تا ظهور مولایمان حفظ بدار و ظهورش را نزدیک بگردان و به تمامی معلولین و مجروحین و تمام مریضهای اسلام شفا عنات بفرما و اسرای اسلام را از چنگال دژخیمان صدامی آزاد بفرما و هر چه زودتر رزمندگان اسلام را پیروز گردان و راه کربلا را به وسیله این سلحشوران برای خانواده شهدا بگشا و تمام مسلمین را در سراسر جهان بر دشمنانت پیروز گردان و به خانواده های معظم شهدا صبر جمیل و اجر جزیل عنایت بفرما و همه ما را در اجرای احکام دینت یاری و نصرت فرما
و در روز جزا بر ما ترحم فرما و همه ما را بیامرز
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
والسلام علی عباد الله الصالحین
65/6/15 برابر با اول محرم الحرام سال 65
بنده خدا الحقیر حسین