بهمن خانجانی کویخی

بهمن خانجانی کویخی

نام: بهمن

نام خانوادگی: خانجانی کویخی

نام پدر: علی اکبر

تاریخ تولد: 1339/11/05

تاریخ شهادت: 1362/08/09

محل تولد: رشت

محل مزار: رشت (تازه اباد)

شهرستان محل پرونده: رشت

QR Code بهمن خانجانی کویخی

اطلاعاتی موجود نیست

وصیت نامه شهید بهمن خانجانی کویخی اللهم انی اسئلک العفو و العافیه و المعافات فی الدنیا و الاخره به نام خداوند بخشنده مهربان , و به نام خداوند محمد رسول الله , حسین سید الشهداء و به نام خداوند شهدای کربلا ایران . شکر به خداوند حسین سید الشهداء که خود را دریافتم و ذره ذره وجودم را شناختم و درک کردم که چه بودم و اکنون چه هستم و در آینده باید چه بشوم , بارها که به خودم فکر می کنم و خود را در دنیا به مقیاس قرار می دهم , شکر بیکران به یاری تعالی می آورم که چه می کنم . آری , پروردگارا ترا بیکران سپاس می کنم که مرا هدایت کردی و از گمراهی و نادانی و سیاهی قلب نجاتم دادی و شکر می کنم که نعمت شناختن را به من عطاء نمودی تا خود را دریابم که تا حقیقت و ایمان را در خود احساس کنم . چرا . چونکه ای خدای بخشنده و مهربان اگر من فاقد چنین نعمتی بودم چگونه می توانستم خود را از منجلاب دنیوی خلاص کنم و با آن روشنگری ایمان برسم . پروردگارا احساس راحتی و آرامش قلب و وجود در خود می بینم , خدایا شکرت . پروردگارا من خیلی ضعیفم من خیلی روسیاهم در مقابل عظمت تو در مقابل کرم و بخشش تو لکن خدایا این بنده ضعیف تو را در راه مکتب محمد رسول خدا یاری کن که این بنده ضعیف مکتبی چون مکتب محمد و یاری گری چون تو نمی شناسد. پروردگارا من چیزی ندارم که در راه تو هدیه کنم لکن این خونم را در راه مکتب حسین قبول و حلال کن . پروردگارا در این راه و آرمان یاریم کن. خدایا تو نجاتم ده چرا , چگونه جز تو کسی قادر به نجات نیست , پروردگارا از گناهانی که مرتکب شده ام عفو کن و مرا نجات ده از زندگی دنیوی , خدایا تو به من یاری کن و به من نیروی مقاومت در مقابل کارها و گرفتاریها عطاء کن. خدایا دستم به سوی تو بلند است و از تو کمک می طلبم , خدایا در راه آرمانم کمکم کن. به عنوان وصیت این سفارشات را به خانواده عزیزم میکنم : پدر عزیزم , سلام عرض می کنم و از خداوند بزرگ و مهربان می خواهم که به شما چشم بسیرت [بصیرت] بدهد تا حقیقت را در یابید و به آن اهداف الهی برسید تا بدانید که من چه میگویم , پدر عزیزم من می دانم که تو چقدر برایم زحمت کشیده ای از آن موقعی که در میان برف و باران و سرمای جان سوز زمستان مرا کول میکردی و به مدرسه میبردی و چقدر زجرهای دیگر که برای ما نکشیدی , همه اینها ای پدر عزیزم در خاطر هست ولی خود می دانی این زحمتها و زجرها ای پدر مهربانم تو به من بگو برای چه بود. برای این بود که من یک انسان بی معنی , بی محتوا در جامعه بناشم [نباشم] یا که یک فرد مسئول یک فردی که احساس مسئولیت در جامعه بکند و برای مستضعفین تلاش و زحمت بکند و در راه مکتب حسین قدم بگذارد باشد . ای پدر عزیز و مهربانم امروز همان روز است همان افتخاری که تو انتظارش را از پسرت داشتی و همان شخصیتی را که برای پسرت در آن موقع تعریف میکردی امروز همان روز است که به تو می گویم . پدر مهربانم زحمت تو به هدر نرفت و امروز که هم تو و هم من در خود احساس پیروزی و موفقیت می کنم تو بودی , برای من در این راه خیر که پیروزی آن در شهادت نهفته است دعا کن پدر . پدر عزیزم من از شما می خواهم که مرا حلال کنید و از من راضی باشید هر چند من آن طوری که می بایست در کنارتان می بودیم و در کار کشاورزی و دیگر امور کمکتان می کردم نتوانستم , مرا ببخشید , پدر عزیزم من از شما می خواهم که یک لحظه غفلت نکنید در راه مکتب حسین تا آنجا که رمق دارید در راه کمک به مستضعفین کوشا باشید در حرف زدن , کار کردن , نشست و برخاست کردن با مردم نهایت سعی را در شرعی بودن نمونه باشید . خدا نگهدار تو ای مومن. مادر عزیزم , سلام عرض می کنم ای نور چشم من و ای قوت ایمانم , مادر عزیزم نمی دانم چه برایت بنویسم و از کجا شروع کنم " چرا " چونکه , مادر مهربانم قلم قادر به نوشتن آن همه فداکاریها و استقامتهای تو نیست و نمی تواند آنها را به کاغذ بیاورد , هر چه دارم از توست و به این فیض رسیدم از توست , تو بودی که ای مادر مرا چنین ساختی , من این صداقت گفتار این صداقت و ایمان به کار و این عشق و یاری به مکتب حسین را از تو آموختم , من نمی دانم چگونه از تو سپاسگزاری کنم و چطور از تو تشکر تو مرا خوشبخت و سعادتمند در دنیا و اخروی کردی , بخدا ای مادر مهربان خیلی خوشحالم گاه گاهی که فکر می کنم میگویم اگر خدای نکرده من در یک خانواده ائی [ خانواده ای ] که از نور خدا و ایمان خبر نبوده چی می شدم و کی می شدم این نعمتی است بزرگ , ای مادر تو به من عطاء کردی . ای مادر عزیزم من اینها را از ته قلب می نویسم باید خوشحال باشید چون تو ای مادر همیشه به من یاد آوری می کردی که مکتب حسین پاسدار می خواهد و امروز من همان پاسداری که تو می گفتی هستم و در راه مکتب ؟ یک لحظه از پاسداری غافل نیستم مادر عزیزم حلالم کن و از من راضی باش و بعد از شهادتم که اگر توانستم به آن فوز عظیم به یاری خدا بشوم ناراحت نشو و گریه نکن که از مادری مثل تو حتماً باید پسری در راه مکتب حسین داده باشد و چون زینب صبر و استقامت داشته باش که می دانم داری , مادر عزیزم تو باید خوشحال باشی همانطوری که یکبار گفتم تو خیلی بزرگتر از آن هستی که اهدائی در این راه بزرگ نداشته باشی . از تو میخواهم که ذره ای گریه و اشک برای من نریزی که اگر خدای نکرده از برای من بخواهی اشک و ناراحت شوی روحم در عذاب است ای مادر عزیز و ای مادر مهربانم سلام تو را به حسین خواهم گفت, مبادا ناراحت شوی خدا یار و یاور مومنین است این دنیا زودگذر است آن دنیا من ترا به سالار شهیدان حسین ( ع ) معرفی خواهم کرد و خواهم گفت این مادر شجاع و صبور من در دنیا بود. خداحافظ مادر عزیزم خدانگهدار تو . برادر , خواهر عزیزم سلام عرض میکنم من از شما میخواهم و البته می دانم که خودتان تحصیل کرده اخلاق مادرم هستید لکن یاد آوری می کنم , مبادا از یاری کردن در راه مکتب حسین و خمینی کوتاهی کنید این امام عزیزمان که به یاری پروردگار به ما عطاء شد. و اهدافش همان اهداف حسین است احتیاج به کمک و یاری دارد به کمک او بشتابید و یک لحظه در فکر خودتان فرو نروید که برگشتن خیلی مشکل و دیر خواهد شد , ای برادر و خواهران عزیزم مبادا یک نوبت نمازتان قطع شود و یا کاری کنید که دچار خشم خداوندی قرار گیرید چون امروز اگر کسی بخواهد خلافی انجام دهد خداوند از او نمی گذرد امروز روز ساختن است روز تجلی حق , خلاصه این پیام من است. پدر و مادر عزیز و مهربانم و ای برادران و خواهران گرامی و ای آشنایان و دوستان من از شما می خواهم که هر چقدر می توانید و تا آنجا که رمق دارید در راه مکتب خمینی که همان مکتب قرآن است کوشا باشید که خداوند ناظر است و امام زمان پشتکار باز در آخر از تمام دوستان و آشنایان می خواهم که از من راضی باشند و حلالم کنید خدا یار و نگهدار شما بهمن خانجانی تیر ماه 62

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد