داود حیدری چوکامی

داود حیدری چوکامی

نام: داود

نام خانوادگی: حیدری چوکامی

نام پدر: علی اکبر

تاریخ تولد: 1346/04/01

تاریخ شهادت: 1367/04/04

محل تولد: رشت

محل مزار: چوکام

شهرستان محل پرونده: رشت

QR Code داود حیدری چوکامی

یکم تیر 1346، در روستای چوکام از توابع شهرستان رشت چشم به جهان گشود. پدرش علیاکبر، کشاورزی میکرد و مادرش کبرا نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. کفاش بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. چهارم تیر1367، در طلائیه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مدفن وی در زادگاهش واقع است.

بسمه تعالی وصیتنامه پاسدار شهید داود حیدری به نام خدای مهربان بنام خدای شهیدان بنام خدای حسین (ع) و بنام خدای آفریدگار انسانها. اینجانب داود حیدری متولد 1347 ساکن روستای کویه سفلی وصیت نامه خود را بشرح زیر آغاز می کنم. سلام بر خونی که در راه خدا ریخته می شود. سلام بر شب هنگام عملیات و سلام بر لحظه ای که به زمین می افتم و به پیش خدای حسین (ع) میروم. سلام بر تیرها و ترکشها سلام بر آن تیری که مأموریت دارد تا مرا به پیش یار ببرد. چقدر زیباست لحظه شهادت و چقدر زیباست در راه خدا جان دادن و چقدر شیرین است یاران و همرزمان شهید را ملاقات کردن. آری شاید برای بعضی ها مفهوم نباشد ولی برای من مفهوم است که باید پیش خدا بروم. خدایا تیرها و ترکشها را تحمل می کنم. خدایا با پای مجروح و تنی خسته از لابه لای جاده ها و دره ها به بالای کوهها عبور می کنم. خدایا دوری از زن و بچه را تحمل می کنم. خدایا ندیدن فرزند را تحمل می کنم. ولی خدای بزرگ عذاب جهنم تو را چطور تحمل کنم. خدایا من چطور از رضوان تو دور باشم. خدایا من چگونه از تو دور باشم. خدایا مرا ببخش. خدایا برای حسین (ع) اشک ریختم. آیا گناهانی که کردم از من خواهی گذشت ؟ خدایا دنیا شیرین است ولی به اندازه شیرینی شهادت نیست. خدایا برای تو آمدم و برای تو به شهادت می رسم تا به انقلابم خون دهم تا انقلاب به اهداف خود برسد تا انقلاب همانند موجی خروشان به پیش برود. آری همه بدانند اهل خانه من بدانند و همسرم بداند که من هرگز از یاران باوفای اسلام و قرآن جدا نبودم و با ریختن خون خود این را عملاً اثبات کردم. شب عملیات است و من درحالیکه دلم شکسته است چند کلامی را می نویسم. خدایا به عظمت لیل شب ما را راست قامت در پیشگاه حق قرار بده. خدایا خود را امشب که در حال رفتن به منطقه عملیاتی هستم به تو سپرده ام و از تو می خواهم مرا هرگاه که می خواهی به بهشت روانه کنی از دنیا ببر. چون من آرزوی دیدار با دوستان شهیدم را دارم. من دیوانه ام دیوانه شوق شهادتم. من بسیجی ام بسیجی آزاده ام. آزاده هر حمله ام. ای خدای بزرگ دلهای رزمندگان ما را از محبت خود مملو کن و به آنان جرأت و صبر و استقامت عنایت کن. اما چند کلمه با خانواده گرامی خودم. پدر جان و مادر جان قبل از هرچیز شما را به تقوای الهی دعوت می کنم و از شما می خواهم در شهادتم گریه زیاد نکنید. البته گریه برای شهید اجر دارد ولی پدر و مادرم از آنجائیکه در فقر و تنگدستی مرا بزرگ کردید و مرا طوری تربیت کردید که رزمنده جبهه باشم و به جای انحراف از صراط مستقیم راه خدای حسین (ع) را طی کنم از شما نهایت تشکر دارم. شما برای من خیلی زحمت کشیدید و پدری دلسوز و مادری بزرگوار بودید و هستید. پدر جان و مادر جان مرا حلال کنید و هرچه از من دیدید ببخشید. پدرجان؛ من شما را وصی خود قرار داده ام. هرچه به نظر شما می آید انجام دهید. شما را به خدای سپارم. اما همسرم؛ از شما عذر می خواهم که مدت زیادی با شما زندگی نکردم و می دانم برای تو سخت بود که به این زودی همسر خود را از دست بدهید، ولی چه کنم مگر نبود در صدر اسلام که حنظله را ملائکه غسل دادند ؟ آری همسرم اسلام و اهداف عالیه انقلاب مرا می طلبد و من بخاطر تحقق آرمان انقلاب اسلامی راهی جبهه شدم. همسرم به فرزندم بگویید که پدر شما در جبهه هنگام رویارویی با دشمنان اسلام به شرف شهادت رسید. فرزندم را خوب تربیت کنید تمام اموالی را که دارم به فرزندم بدهید و هرچه شما می خواهید بردارید. همسرم : امشب شبی است که هوا بارانی و برفی است. ولی رزمنده ها شوق دیگری دارند و هم مشغول کاری هستند و من هم مشغول نوشتن وصیتنامه می باشم. همسرم در شهادت من بی تابی نکنید و خود را اذیت و آزار نکنید. فقط از شما می خواهم که فرزندم را اسلامی تربیت کنید. اما چند جمله با فرزندم؛ فرزندم در دوران عمر چندین ساله سعی کرده ام مسلمان باشم و در این زمان که نعمت خدا بر ما ارزانی شده و دوران انقلاب بود و مقارن با هجوم بیگانه به سرزمین ما عازم جبهه شدم و این چند ساله با متجاوز جنگیدم و به شهادت رسیدم. پسرم من عاشقانه رفتم و این افتخار من بود از تو می خواهم که عاشقانه گام برداری و اسلامی بودن و انقلابی بودن را فراموش نکنی و سعی کنی که در زندگی از قرآن جدا نشوی و زیاد به دنیا دلبستگی نداشته باشی که حب دنیا انسان را می فریبد و منحرف می کند. فرزندم نمازهای قضای مرا بجا آور و روزة یک ماه یا بیشتر را بجا نیاورده ام. چون در جبهه بودم. سعی کنید که بجا بیاورید و همه وسایل شخصی که متعلق به من است به شما تقدیم می کنم. چند کلامی با مردم شریف : ای مردم بزرگ و شریف برای ما پیامبری آمد که در حال حاضر ما ادعای پیروزی چنین پیامبری را داریم و خود را مسلمان می دانیم. ای مسلمانها هرکس که می خواهد در ادعای خود راست گفته باشد باید خود را هرچه سریعتر به میدان نبرد برساند و در غیر اینصورت دروغ گفته و در جهالت مرده است و از دین رسول محمد (ص) پیروی نکرده است. البته کسیکه توان رزم دارد بنده برای کسانیکه تابحال خود را هم فکر اقیانوس انقلاب و اسلام نکرده اند حرفی ندارم. ولی باید عرض کنم که جهالت تا کی و تا کجا. چرا نمی بینید و چرا نمی شنوید ؟ ای کور باد آن چشمی که مظلومیت و حقانیت انقلاب را نبیند و ای بریده باد آن دستی که علیه انقلاب اسلامی توطئه کند و لال باد آن زبانی که علیه انقلاب حرف بد بزند. به دوستان و برادرانم سلام عرض می کنم و از همه می خواهم مرا حلال کنند. از برادرم محمد می خواهم که خود را آماده کند تا یک رزمنده خوبی باشد. از برادرم احمد می خواهم خود را آماده کند و درس بخواند و دنبال مکتب اسلام برود و نیروی خوبی برای انقلاب باشد. از خواهرانم طلب عفو و بخشش را دارم. همه شما را به خدا می سپارم. فقط باید به عرض همه مردم برسانم که فرزندم را یتیم صدا نزنند. چون پدر او نمرده و در پیش خداوند روزی می خورد. والسلام علیکم و رحمه ا... داود حیدری ـ مورخه 66/10/25 اطراف شهر ماوت بسمه تعالی به نام خدای مهربان ، بنام خدای شهیدان ، بنام خدای حسین (ع) و بنام خدای آفریدگار انسانها اینجانب داود حیدری متولد 1347 ساکن روستای کویه سفلی وصیت نامه خود را به شرح زیر آغاز میکنم : سلام بر خونی که در راه خدا ریخته میشود سلام بر شب ، هنگام عملیات و سلام بر لحظ ای که به زمین می افتم و به پیش خدای حسین (ع) می روم . سلام بر تیرها و ترکشها . سلام بر آن تیری که مأموریت دارد تا مرا به پیش یار ببرد . چقدر زیباست شب عملیات چقدر زیباست لحظه شهادت و چقدر زیباست در راه خدا جان دادن و چقدر شیرین است یاران و هم رزمان شهید را ملاقات کردن . آی شاید برای بعضی ها مفهوم نباشد ولی برای من مفهوم است که باید پیش خدا بروم . خدایا تیرها و ترکشها را تحمل می کنم . خدایا با پای مجروح وقتی خسته از لابلای جاده ها و دره ها و بالای کوهها عبور می کنم . خدایا دوری از زن و بچه را تحمل می کنم . ولی ای خدای بزرگ عذاب جهنم تو را چطور تحمل کنم خدایا من چطور از رضوان تو دور باشم . خدایا من چگونه از تو دور باشم . خدایا مرا ببخش . خدایا برای حسین (ع) اشک ریختم آیا کناهانی که کردم از من خواهی گذشت ؟ خدایا دنیا شیرین است ولی به اندازه شیرینی شهادت نیست . خدایا برای تو آمدم و برای تو به شهادت می رسم تا به انقلابم خون دهم تا انقلاب به اهداف خود برسد ، تا انقلاب همانند موجی خروشان ، به پیش برود . آری همه بدانند ، اهل خانه من بدانند ، همسرم بداند که من هرگز از یاران باوفای اسلام و قرآن جدا نبودم و با ریختن خون خود این را عملاً اثبات کردم . شب عملیات است و من در حالیکه دلم شکسته است چند کلامی را می نویسم . خدا به عظمت این شب ما را راست قامت در پیشگاه حق قرار بده . خدایا خود را امشب که در حال رفتن به منطقه عملیاتی هستم به تو سپرده ام و از تو می خواهم مرا هر گاه که می خواهی به بهشت روانه کنی از دنیا ببر ! چون من آرزوی دیدار با دوستان شهیدم را دارم . من دیوانه ام ، دیوانه شوق شهادتم . بسیجی ام ، بسیجی آزاده ام ، آزاده هر حمله ام ، ای خدای بزرگ دلهای رزمندگان ما را از محبت خود مملو کن و به آنان صبر و استقامت عنایت کن اما چند کلمه با خانواده گرامی خودم. پدرجان و مادرجان قبل از هر چیز شما را به تقوای الهی دعوت می کنم و از شما می خواهم در شهادتم گریه زیاد نکنید . البته گریه برای شهید اجر دارد . ولی پدر و مادرم از آنجایی که در فقر و تنگدستی مرا بزرگ کردید و مرا طوری تربیت کردید که رزمنده جبهه باشم و به جای انحراف از صراط مستقیم راه خدای حسین (ع) را طی کنم از شما نهایت تشکر را دارم . شما برای من خیلی زحمت کشیدید و پدری دلسوز و مادری بزرگوار بودید و هستید . پدرجان و مادرجان مرا حلال کنید و هرچه از من دیدید ببخشید . پدرجان : من شما را وصی خود قرار داده ام هر چه به نظر شما می آید انجام دهید . شما را به خدا می سپارم . اما همسرم : از شما عذر می خواهم که مدت زیادی با شما زندگی نکردم و می دانم برای تو سخت بود که به این زودی همسر خود را از دست بدهی ولی چه کنم ؟ مگر نبود در صدر اسلام که حنظله را ملائکه غسل دادند؟ آری همسرم اسلام و اهداف عالیه انقلاب مرا می طلبید و من بخاطر تحقق آرمان انقلاب اسلامی راهی جبهه شدم . همسرم به فرزندم بگوئید که پدر شما در جبهه انقلاب مرا می طلبید و من بخاطر تحقق آرمان انقلاب اسلامی راهی جبهه شدم . همسرم به فرزندم بگوئید که پدر شما در جبهه در هنگام رویارویی با دشمنان اسلام به شرف شهادت رسید . فرزندم را خوب تربیت کنید تمام اموالی را که دارم به فرزندم بدهید و هر چه شما می خواهید بردارید . همسرم : امشب شبی است که هوا بارانی و برفی است ولی رزمنده ها شوق دیگری دارند و همه مشغول کاری هستند و من هم مشغول نوشتن وصیتنامه می باشم و همسرم در شهادت من بی تابی نکنید و خود را اذیت و آزار ندهید . فقط از شما می خواهم که فرزندم را اسلامی تربیت کنید اما چند جمله با فرزندم : فرزندم در دوران عمر چندین ساله سعی کرده ام مسلمان باشم و در این زمان که نعمت خدا بر ما ارزانی شد و دوران انقلاب بود و مقارن با هجوم بیگانه به سرزمین ما ، عازم جبهه شدم و این چند ساله با متجاوز جنگیدم و به شهادت رسیدم پسرم من عاشقانه رفتم و این افتخار من بود از تو می خواهم که عاشقانه گام برداری و اسلامی بودن و انقلابی بودن را فراموش نکنی و سعی کنی که در زندگی از قرآن جدا نشوی و زیاد به دنیا دلبستگی نداشته باشی که حب دنیا انسان را می فریبد و منحرف می کند و فرزندم نمازهای قضای مرا بجا آور و روزه یک ماه یا بیشتر بجا نیاورده ام چون در جبهه بودم سعی کنید که بجا بیاورید . و همه وسایل شخصی که متعلق به من است به شما تقدیم می کنم . چند کلامی با مردمشریف : ای مردم بزرگ و شریف برای ما پیامبری آمد که در حال حاضر ما ادعای پیروی چنین پیامبری را داریم و خود را مسلمان می دانیم ای مسلمانها هرگس که می خواهد در ادعای خود راست گفته باشد خود را هر چه سریعتر به میدان نبرد برساند و در غیر اینصورت دروغ گفته و در جهالت مرده است و از دین رسول ا... (ص) پیروی نکرده است . البته کسیکه توان رزم دارد . بنده برای کسانیکه تا بحال خود را همفکر اقیانوس انقلاب و اسلام نکرده اند حرفی ندارم ولی باید عرض کنم کخ جهالت تا کی و تا کجاا ؟ چرا نمی بینید و چرا نمی شنوید ؟ ای کور باد آن چشمی که مظلومیت و حقانیت انقلاب را نبیند و ای بریده باد آن دستی گه علیه انقلاب اسلامی توطئه کند و لال باد آن زبانی که علیه انقلاب حرف بد بزند . به دوستان و برادرانم سلام عرض می کنم و از همه می خواهم مرا حلال کنند . از برادرم محمد می خواهم که خود را آماده کند تا یک رزمنده خوبی باشد از برادرم احمدی می خواهم خود را آماده کند و درس بخواهد و دنبال مکتب اسلام برود و نیروی خوبی برای انقلاب باشد . از خواهرانم طلب عفو و بخشش را دارم همه شما را به خدا می سپارم فقط باید به عرض همه مردم برسانم که فرزندم را یتیم صدا نزنند چون پدر او نمرده و در پیش خداوند روزی می خورد . والسلام علیکم و رحمه ا... داود حیدری – مورخه 25/10/66 اطراف شهر ماووت

گالری تصاویر

تصویری وجود ندارد